🍁 7

243 58 7
                                    

در مورد اتفاقات عجیب به کسی چیزی نگفته بود، حتی آرمین و میکاسا
نمی خواست ریسک کنه

به یه چیزی شک کرده بود
وقتی از استخر بیرون اومد، به سمت آرمین رفت
نصفه شب بود و خودش به آرمین گفته بود منتظرش بمونه

آرمین بلند شد و با دست هاش کمر ارن دو گرفت
اگه اون ها رو می دید حتما فکر های ناجور می کرد، ولی این نقشه ی ارن بود. وقتی آرمین سرش رو تکون داد با نا امیدی روی زمین نشست

روی گردنش شنود وصل شده بود
آرمین با اشاره گفت "می خوای چیکار کنی؟"

ارن به ساختمون خوابگاه خیره شد و بعد از گرفتن لباس گرمش به سمت خوابگاه برگشت
- بیا برگردیم اتاق

روی کاغذ نوشت و کاغذ رو به ارن داد
"به احتمال زیاد روی گردنته، احتیاط کن چون ممکنه جای حساسی کار گذاشته شده باشه"

به سمت اتاق لیوای رفت
در زد و وقتی لباس های آماده ی لیوای رو دید بهش اشاره داد که بشینه
وقتی لیوای خواست حرف بزنه دستش رو روی دهنش به نشونه ی ساکت باش گذاشت و به سمت ورقه هاش رفت. امشب نباید می فهمیدن رفته پیش لیوای، اصلا از اینکه کسی توی کارش دخالت کنه خوشش نمیومد.

روی کاغذ جمله ی "شنود بهم وصله و تحت کنترلم" رو نوشت و به لیوای داد

لیوای اخم کرد و روی کاغذ جوابش رو نوشت

"کجاست؟"
ارن به گردنش اشاره کرد. لیوای به سمت در رفت و در رو بست
یه چیزی روی کاغذ نوشت و به سمت ارن گرفت
"دیوونه بازی در نیاری، میخوام بدونم کجا کار گذاشته شده"

ارن سرش رو تکون داد
وقتی حس کرد لیوای بهش نزدیک شد تقریبا قلبش توی شورتش افتاد، این چش شده بود؟ لب های گرم لیوای روی پوست سردش قرار گرفتن و شوک زده شد

به خاطر سرما استخری که الان از داخلش در اومده بود سردش بود و این کار لیوای باعث شد بدنش به یه تیکه یخ تبدیل شه
لیوای گردنش رو با صدا بوسید، زبون داغ تر از لب هاش رو بیرون آورد و روی گردنش کشید. ارن به شدت معذب شده بود ولی چون حدس زده بود می خواد مکان شنود رو پیدا کنه داره این کار رو میکنه

زبون داغ لیوای که از گدازه داغ تر بود روی گلوش کشیده می شد و گاهی آروم بوسیده می‌شد. اونجوری که اون با مهارت می بوسید، باعث می شد ارن با خودش بگه خاک توی سرت! تو حتی بلد نیستی درست ببوسی بعد بقیه ی پسرا مثل لیوای با این اینهمه مهارت بعید نبود که یه مدت توی فیلم های جنسی بازی می کرده

جای بوسیدن لیوای روی گردنش می‌سوخت، چون گاهی اوقات گاز می گرفت
بالاخره ایستاد
زبونش رو دوباره سر جای قبلی کشید و عقب رفت
چشم هاش.. آبی بودن؟ انگار تغییر رنگ می دادن؟

اخمش بیشتر شده بود
دوباره همون تیکه رو بوسید و برگشت عقب

به اون تیکه اشاره کرد و اینجاست رو زمزمه کرد
وقتی قیافه ی ارن رو دید، آروم خندید
و این چیزی بود که ارن رو بیشتر شوک زده کرد. لیوای همیشه اخم کرده بود و جدی بود، ولی این بار .. لبخندش خیلی زیبا بود

Prove that Titans existWhere stories live. Discover now