🍁 8

295 65 34
                                    

+ ارن، بذار منطقی توضیح بدیم و بریم جلو باشه؟

ارن سرش رو به معنی باشه تکون داد و اون و میکاسا به آرمینی که به شدت توی فکر رفته بود خیره شده بودن

آرمین میز رو دور زد و روش نشست
- ما چهل درصد رو احتمال میدیم که ارن نشانه ی مار قرمز رو داشته باشه و این یعنی باید تا دو سال صبر کنیم.‌ دو سالی که الآن یک ماه و نیم ازش گذشته. از طرفی، هانجی گفت که پیدا شدن نشانه دو سال طول کشیده ولی اونجور که متوجه شدید پترا طوری رفتار میکرد انگار الان نشانه اش رو پیدا کرده

هوم، و از اونجایی که اصرار داشته جفت لیوایه به نظر من پترا دروغ گفته و نشانه ی مار قرمز رو نداره، اون فقط روی لیوای کراش بوده و خواسته اینجوری به کراشش یا عشقش برسه؟

ارن مدادی رو که تا نصفه جوییده بود روی میز گذاشت و دست هاش رو مشت کرد

- پس‌.. از اونجایی که دلم نمیخواد جفت هیچکس بشم باید چیکار کنم؟

+ تو نمیتونی جلوش رو بگیری، اون یه پیوند بین دو قلبه

ارن با خنده دفترش رو روی میز پرت کرد و پاهاش رو کشید
- خواهش میکنم، شماها عاشق شید اما من دلم نمیخواد. آرمین لطفا یه فکری بکن من اون یک سال باقی مونده از لیوای و چند سال باقی مونده از جان رو بتونم فرار کنم و جفت نشم

+ نباید راز نداشتن نشانه ات رو کسی بدونه ارن، تنها راهش همینه

ارن شتی زیر لب گفت
- محض رضای اون دختره کراشت، نمیتونی یه راه حل دیگه پیدا کنی؟ اون مغز رو الکی توی سرت گذاشتن آرمین؟
.
.

کلاس ها و روز ها به سرعت میگذشتن
الآن حدودا سه ماه بود که توی اون مدرسه درس میخوندن، و همه راضی بودن بجز ارنی که نگران نشانه اش بود.
امشب بعد از مدت ها با لیوای دوباره بیرون میرفت. باید این پایان نامه ی مزخرفش رو تموم می کردن، فقط سه هفته ی دیگه تا کریسمس مونده بود

نصف لباس گشادش رو زیر شلوارش گذاشت و در حالی که نوشیدنی مورد علاقه‌اش رو میخورد به سمت لیوای رفت. لیوای چایی خیلی دوست داشت و این رو ارن متوجه شده بود
مو های قهوه ایش رو مرتب کرد و یه ماگ پلاستیکی به سمت لیوای گرفت

+ نمیخورم
- چاییه

لیوای بهش خیره شد و ارن شونه هاش رو بالا انداخت
- گفتی یه چیز شیرین بخورم که قندم نیوفته و لباس هم بیارم چون نیاز میشه، از اونجایی که مجبورم بهت کمک کنم دادن نوشیدنی مورد علاقه‌ات بهت یه کار کوچیکه

لیوای چایی رو از دستش گرفت و به بیرون رفت

+ کسی چک نمیکنه اینجا رو؟
- مهم نیست، دفعه ی قبل فهمیدن و توضیح دادم که برای کار هامه و به منطقه ی ممنوعه نمیرم

+ منطقه ی ممنوعه همونجا نیست که اون موجودات عجیب.. گادیت؟ اونا رو دیدیم

لیوای ایستاد و چاییش رو خورد
- بد مزه‌ست ارن، بلد نیستی چایی درست کنی؟ گلادیت درستشه و آره اونجا منطقه ی ممنوعه‌ست

Vous avez atteint le dernier des chapitres publiés.

⏰ Dernière mise à jour : Apr 15, 2023 ⏰

Ajoutez cette histoire à votre Bibliothèque pour être informé des nouveaux chapitres !

Prove that Titans existOù les histoires vivent. Découvrez maintenant