هیونجین دیگه مثل روز اول از هر تکون کوچیک و صدایی که ایجاد میکرد نمیترسید و میتونست راحتتر برای اینطرف و اون طرف رفتن تصمیم بگیره.
همه داخل زندان تکونهای کوچیکی میخوردن و سعی میکردن ساکن نباشن. هیونجین هم با اینکه کمی از علائم سرماخوردگیش باقی مونده بود برای خوردن آب بلند شد.
تجربه روز قبل و مسخره بازی هایی که در آورده بود به همه از جمله خودش ثابت کرده بود یه بچهی لوس و احساساتیه.
بدن هیونجین به خاطر شنا معمولا سرد بود و یادش نمیومد آخرین باری که سرما خورده بود کی بود ولی فراموش نمیکرد که اون موقع چانگبین رو داشت و میتونست راحت خودش رو لوس کنه.
همیشه چانگبین یا مادرش رو داشت و این یک سالی که تنها زندگی کرده بود تازه داشت تبدیل به یک بزرگسال میشد. البته که کار ساده ای نبود و آخرش هم پاش به زندان کشیده شده بود.
به جای استفاده از لیوان پلاستیکی آبی ای که اول بهشون داده بودن خم شد و با دهن از آبسردکن گوشهی سالن آب خورد.
متوجه آجوشی ای که تو بازداشتگاه مرکزی کنارش نشسته بود شد که کنار آبسردکن بهش خیره نگاه میکرد.
مرد انگار کار و سرگرمی دیگهای نداشت. حتی موقع غذا خوردن هم بهش خیره شده بود ولی به نظر میومد بالاخره میخواد چیزی که تو گلوش گیر کرده رو بگه.
هیونجین هم کمرش رو راست کرد و با آستینش صورت خیسش رو خشک کرد. میدونست که لبهاش الان سرخ شده و رنگش هم زرد و مریض به نظر میاد. صبر کرد تا مرد حرفی که میخواد بهش بزنه رو شروع کنه.
-پس تو یه شپش آشغالی که به یه بچه تجاوز کرده.
چی شده بود که با خودش تصمیم گرفته بود بره و به اون کسی که از همه ترسیده تر به نظر میومد تیکه بندازه و با همچین جمله رکی هم شروع کنه؟ زندان واقعا اینجوری بود؟
هیونجین فکر میکرد نباید دلیل مرد برای زندان بودن رو قضاوت کنه ولی انگار مرد نمیتونست اینکار رو متقابلا انجام بده. شاید همه ی کسایی که جرم هیونجین رو میدونستن اینجوری رفتار میکردن.
هیونجین سرش رو پایین انداخت و در کمال تعجب خودش نیشخندی به لبهاش اومد و اون رو یاد نیشخندهای چانگبین انداخت. همونطور که کنار آجوشی جالبی که بهش حس نزدیکی میکرد به دیوار تکیه میداد جواب داد.
-توهم یه موش آشغالی که زن حاملهش رو زده.
هیونجین هم جرم مرد رو شنیده بود و اسمش رو هم میدونست. کانگ گونگ یو. ولی ترجیح میداد همچنان تو ذهنش با کلمه آجوشی صداش کنه.
پسر دهنش رو خشک کرد. مرد تهریش نامرتبی داشت و لبهاش به خاطر سیگار زیاد تیره شده بودن. یعنی لبهای چانگبین هم یه زمانی اینجوری میشدن؟
YOU ARE READING
SINNER1
Fanfiction+ شما آدم بزرگا همش یه حرفی برای در رفتن از اشتباهتون پیدا میکنین. خنده داره ... پس کی میخواین بزرگ شین؟ - _ کی آدم خوبیه و کی ادم بدیه؟! کی آدمه و کی حیوونه؟! از کجا میخوای بفهمی خودتم لازمه مجازات بشی یا نه؟! - ژانر: جنایی،انگست،رومنس - کاپل: معلو...