part 7

2K 180 41
                                    


صبح زود رسید. جونگکوک با صدای حرف زدن تهیونگ بیدار شد.
-«بله؟»
تهیونگ لخت بین بازوهاش بود، چشمهاشون مقابل هم بود و نگاه های خمارشون قفل هم. تهیونگ گوشی رو کنار گوشش نگه داشت، احتمالا یونگی بود. جونگکوک چیزی از مکالمه شون نمی‌فهمید.
تهیونگ گفت:« مطمئنم، تمام مدت پیش من بود»
ولی این... با جونگکوک بود مگه نه؟ جونگکوک معنا دار نگاهش کرد. "دروغ گفتن رو از من یادگرفتی کیم؟" سرش رو نزدیک تر برد و صدای یونگی رو شنید +«مضنون فعلا دوست دخترشه، چون آخرین نفری که با جکسون بوده اون بوده، اما نه جسدی هست نه مدرکی»
تهیونگ بینیش رو به نوک بینی جونگکوک زد :«شایدم خودش تصمیم گرفته ناپدید بشه»
جونگکوک ابروهاشو بالا داد"تو حتی بهتر از من دروغ میگی بیبی".
تهیونگ انگشتش رو روی سینه لخت جونگکوک کشید. جونگکوک با جدیت بهش زل زد، لب هاش رو نرم روی پیشونیش گذاشت و طولانی بوسید. بعد، جونگکوک آروم رهاش کرد و بلند شد. اتاق رو ترک کرد تا تهیونگ به بقیه مکالمه اش ادامه بده. در واقع، سیگار می‌خواست. خوشبختانه کاپشنش هنوز اونجا بود و یه پاکت سیگار داخلش داشت. رفت توی بالکن، هوا تازه داشت روشن میشد. چراغ های شهر هنوز روشن بودند و بارون همچنان می بارید. همراه با سیگار کشیدن، پلاکش رو لمس کرد. بدون نگاه کردن میدونست روش چی هک شده, "Teahyung's"

خودش خریده بودش، با جفتش برای تهیونگ.
~~~~~~~~~~~
تهیونگ با لبخند پلاک رو بالا گرفت :« این چیه؟ »
جونگکوک صندلی کنارش نشسته بود. توی رستوران بودند و سالگردشون رو جشن می گرفتند. خم شد و با لبخند گفت:«فعلا نمیخوام با یه حلقه چیزی بهت تحمیل کنم، ولی نمیتونم بی نشونه بزارمت»
تهیونگ نگاه پراحساس جونگکوک رو دید و خندید:«و می‌گفتی من این وسط رمانتیکم؟ »
جونگکوک خجالت زده زد به شونه اش:« خفه شو!»
تهیونگ خندید و پلاک رو انداخت گردنش، بعد جلوی جونگکوک گرفتش و گفت :«خوبه؟ راضی شدی؟»
جونگکوک سرشو کج کرد.گ:« آنی! اینکه به گردنت بندازیش به تنهایی کافی نیست، باید نگهش داری، هیچوقت درش نیاری»
تهیونگ سرش رو جلو برد و با شیطنت زمزمه کرد:« اگه درش بیارم؟»
جونگکوک اخم کرد:« خوب اونوقت داری بهم میگی دیگه نمیخوای برای من باشی»
تهیونگ اول نگاهش کرد، بعد بلند خندید:« اینو از کدوم فیلم یادگرفتی بیبی؟»
جونگکوک کلافه به اطراف نگاه کرد، میخواست دوست پسرش رو بزنه:« چینجا...تهیونگا!»
تهیونگ بين خنده هاش دستش رو دور گردن جونگکوک انداخت:« جئون جونگکوک ، تو به این پلاک یا حلقه نیاز نداری. اینو بدون، کیم تهیونگ به اختیار خودش عاشقت شد ولی حتی اگه بخواد نمیتونه ازت دست بکشه. پس شاید یه روز بیاد که درش بیارم، که برای هم غریبه بشیم، ولی با خودم چیکار کنم؟ خاطراتمونو چیکار کنم؟»
جمله های آخرش پر احساس و جدی بودند. جونگکوک لبخند عمیقی بهش زد، خم شد جلو و پیشونیش رو به پیشونیش تکیه داد:«میبینی بیبی، تو خیلی دراماتیکی!»
~~~~~~~~~~

با لبخند محوی، دود سیگار رو بیرون داد. همون لحظه، دستهای گرمی دور کمر لختش حلقه شد. کار از کار گذشته و دست تهیونگ با تن جونگکوک آلوده شده بود. تهیونگ این بار با دقت بیشتری به تنو های جونگوک نگاه انداخت، متوجه شد که بین اون تقش و نگار ها و نوشته ها یک تاریخ نوشته شده. تاریخ اولین باری بود که جونگکوک رو بوسیده بود. یادش می اومد، خیلی خوب هم یادش می‌اومد. اون وقت ها جونگکوک عاشقش بود و تهیونگ اینو میدونست، و اینم خوب می‌دونست که جونگکوک هیچوقت قرار نیست پاپیش بزاره و بهش اعتراف کنه.
پس تهیونگ قدم اول رو برداشت.
اولین بارون سال بود و جونگکوک بدون چتر رفته بود دیوونه بازی کنه. تهیونگ هم بدون چتر رفت دنبالش. هنوز خوب یادش می‌اومد وقتی صورتش رو با دستهاش قاب گرفت چشمهای جونگکوک چطور گرد شدند، حتی یادش می‌اومد که که وقتی برای اولین بار لب‌هاش رو بی اجازه روی لب جونگکوک فشرد چطور زیرپاهاش از هیجان خالی شد و قلبش ایستاد. و طعمش...طعمش هنوز زیر زبونش بود، لب هاش مزه بارون و کاپوچینو می‌داد.
لبخند محوی به غبار خاطراتش زد. چشمهاش رو بست و لب هاش رو مثل اون روز، نرم روی تتوی جونگکوک فشرد. بوسه های ریزش رو تا لاله گوش جونگکوک ادامه داد، نفس هاش درست کنار گوشش بود وقتی زمزمه کرد:«چه طعمی داره؟»
جونگکوک سرشو تکون داد و کام دیگه ای از سیگارش گرفت:« به ذائقه تو نمی‌خوره»
با این حال، تهیونگ سیگار رو از بین لب هاش برداشت و امتحانش کرد. درسته، طعمش دیگه بارونی نبود... تلخ بود! تهیونگ حس میکرد کار بدی انجام داده، ولی چرا حس خوبی داشت؟ سیگار رو بین لب‌های جونگکوک برگردوند و متوجه شد تمام مدت نگاه جونگکوک بهش بوده.
مثل خودش، تهیونگ هم فقط شلوار پوشیده بود و بالاته اش لخت بود. با اخم کمرنگی زمزمه کرد:« سرده، یه چیزی بپوش»
تهیونگ نچی کرد و با لبخند از پشت بغلش کرد. چونه اش رو روی شونه جونگکوک گذاشت و دست هاش رو روی شکمش حرکت داد. جونگکوک با سیگار بين لبش گفت:«« فکر کردم دورش انداختی.»
تهیونگ گوشش رو بوسید و زمزمه کرد:« اونقدر قوی نیستم.»
جونگکوک چشمهاش رو با آرامش بست، لبخند پررنگی رو لبش بود. در تضاد با تن های داغشون، جونگکوک فلز سردی پشت کمرش حس میکرد. نیازی نبود بهش نگاه بندازه تا بدونه روش چی هک شده،
"Jungkook's"

WINTER | TAEKOOKDonde viven las historias. Descúbrelo ahora