𝘊𝘩𝘢𝘱𝘵𝘦𝘳 24: 𝘛𝘩𝘦𝘺 𝘥𝘰𝘯,𝘵 𝘴𝘮𝘦𝘭𝘭 𝘺𝘰𝘶𝘳 𝘩𝘢𝘪𝘳

43 7 6
                                    

باب بیست و چهارم: اونا موهاتو بو نکردن

_ سنیوریتا کیم! چند مدت ندیدمت چقدر خوشگل شدی!
جیسو با خجالت خندید و نگاهشو از جیمین و یونگی به جین چرخوند. جین که در حال خوردن شیرینی های کانولی بود و دور لبش با خامه تزیین شده بود با نگاه جیسو برای لحظه ای هل شد ، با گرفتن دستمال جلوی دهنش لب زد:
_ چیه؟
_ هیچی نگاهت کردم نمیتونم؟
_ بایدم نگاه کنی کیو دیدی حین خوردن انقدر جذاب باشه؟
_ کذبه ات منو دق میده سینیور!
جین خندید و خامه دور لبش رو پاک کرد. حالا متوجه حرف جیمین نسبت به جیسو شده بود ، با لحن اعتراض گونه ای گفت:
_ این کجاش خوشگله؟
_ از تو بهترم!
_ کی بهت گفته؟
_ همه میگن...
_ خب انگار واسه اینکه ناراحت نشی بهت دروغ گفتن.

با پرتاب شدن دستمال پارچه ای توی صورتش حرفش رو ادامه نداد. نمیدونست چرا اما از بحث شیرینی که بین خودش و بانوی زیبای مقابلش رخ داده بود خوشش اومده بود ، سرش رو به سمت زوج رو به روش چرخوند. درسته که جین از روابط عاشقانه نفرت داشت اما عشق ماه و خورشید چیزی نبود که به سادگی ازش بگذره!
_ میگم خوابت نبره جیمین! اینطوری که یونگی داره با موهات بازی میکنه من از این فاصله خوابم اومد.
جیمین نفسی از سر راحتی کشید و دستش رو روی شونه های مردش انداخت و به خودش نزدیکتر کرد. بوسه ای روی شقیقه اش گذاشت و با صدای آرومی در حالی که هنوز توی بغل همسرش گم شده بود گفت:
_ اون میتونه موهامو بهم بریزه ، دفتر خاطرات و شعرامو بخونه ، تمام سی دی های گرامافونمو برداره ، میتونه به وسایل و لباسام دست بزنه و هر چی که خواست مال اون باشه ، انقدر دوستش دارم که هر چی دارم فدای یه تار موهاش!
یونگی که سرخی گونه هاش رو احساس میکرد به صورت جین کثه با لبخند پر افتخاری بهش نگاه میکرد ، خیره شد.
با صدای شیرینش گفت:
_ رومئو ژولیت بود ؟ عاشقای افسانه ای ورونا نه؟ خب فکر کنم من باید عشق شمارو توی کتاب بنویسم!
یونگی با لبخند کوچک و دلگرمی بهش نگاه کرد و حرفی نزد. به جیسو که داشت به آرومی از چای میوه ای مینوشید چشم دوخت. برعکس مکالمه های چند دقیقه ی پیش‌اینبار تصمیم گرفت به زبان انگلیسی حرف بزنه:
_ تعطیلاتتون چقدر طول میکشه؟
منتظر جواب موند اما بانوی مقابلش از انگلیسی سر در نمی آورد! جیسو رو به جین کرد و منتظر موند تا براش ترجمه کنه ، جین که شیطنت توی صداش کاملا به وضوح دیده میشد گفت:
_ میگه چقدر مرخصی گرفتی؟
دختر رو به یونگی کرد و جواب داد:
_ اوه...ببخشید سینیور من نمیتونم انگلیسی صحبت کنم!....راجب سوالتون ، راستش من تا آخر سپتامبر اینجام، بعد دوباره برمیگردم به کارِ...

انگشت اشاره و وسطش رو مثل حرف "V" درست کرد و تکون داد:
_...فوق العاده جالبم توی بیمارستان! اگه راجبش کنجکاوید من دکتر قلبم و فکر کنم..
رو به جیمین کرد و با لحن تاسف امیزی گفت:
_ آقای پارک منو خوب بشناسن درسته جیمین؟
_ حالا لازم نیست بری تو جزئیات. خودش میدونه

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Sep 15, 2022 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

Romeo and Juliet | yoonmin |Where stories live. Discover now