1

53 14 27
                                    





:«پسررررر این بهترین چیزی بود ساختم...همشو ریختی دور؟؟؟»

پسر مو شرابی فریاد زد و گفت.

:«لوهان شوخیت گرفته؟آشغال محض بود»

پسری که لوهان صدا زده شده بود از روی میز پایین پرید و بسته ای که محتوای سفید رنگ توش بود رو از دستش کشید بیرون.

:«بیون بکهیون...قرار نیست چون رئیسی کارهای منو به فاک بدی.من حتی رو بچه هام اسم گذاشته بودم.»

:«هی لو. عصبی نشو میدونی اخلاق بکهیون رو دیگه..تا از یه چی خیلی خوشش نیاد اون چیز میره سطل آشغال.»

لوهان که حتی با صدای دوست پسرش که همزمان کمرش رو‌ هم مالش میداد عصبانیتش نخوابیده بود به بکیهون نزدیک شد و تو صورتش داد زد:«باشه...قبول . من دیگه خسته شدم...شیش ماه تمام رو‌ این کار کرده بودم...دیگه توان ندارم..نمیخوام ادامه بدم.»

بکهیون آهی کشید و گفت:«فقط یکم دیگه روش کار کن... مطمئنم تو میتونی پسر...الکی که تو سن کم فارغ‌التحصیل نشدی باشه باهوش قشنگم؟»

لوهان هیچی نگفت و فقط موقع بیرون زدن از در تنه محکمی به بکهیون زد و از سالن خارج شد.

سهون دستشو رو‌شونه بکهیون گذاشت و گفت:«توهم داری زیادی سخت میگیری...اون معتادای بیرون این از سرشون زیادی هم هست.»

بکهیون دست سهون رو کنار زد و گفت:«واسه اونا اره سهون ..ولی لعنتی خبر داری که با چه کله گنده هایی قرارداد بستیم؟اگر جنس خوب بهشون ندیم از کون دارمون میزنن... میدونی اون پارک از‌خود راضی که قیافه نحسشو هیچ احدی ندیده واسه چقدر پول قراره جنسامون رو بگیره؟؟»

سهون لب گزید و اوییی گفت:«پس بکیهون ما میترسه سرمایش به فاک بره اره؟»

بکیهون چشمی چرخوند و بعد زدن مشتی اروم به شونه ی پسر ادامه داد:«سهون...یا یه چیز خفن تحویلشون میدیم...یا خودتو دوست پسرتو از این آشغال دونی میندازم بیرون و بعدش خودمو تحویل پلیس میدم...میدونی که چقدر کلم داغه»

سهون دستاشو به نشونه ی تسلیم با برد و عقب عقب از سالن بیرون رفت تا بره دوست پسرشو که تا الان حتما دو پاکت سیگار رو‌تموم کرده نجات بده.

کارشون سخت بود..هر سه تاییشون میدونستن..نگرانی های هر دم و دیقه شون از پلیس.
فرار ها.
هی محل عوض کردن . دزدی ها.
بدتر همه یه نابغه ی لجباز به اسم لوهان داشتن.
مطمئنا بکهیون و لوهان بهترین دانشجو های شیمی بودن که چی؟این درس رو تو دانشگاه فقط خونده بودن...کارشون ریشه های عمیق تری داشت.

بکیهون پنج سال تمام بود که این کار تاکسیک رو شروع کرده بود..ترس؟دروغ چرا ولی هر شب از ترس اینکه مامورا بریزن تو آشپزخونه‌شون و دار و ندارشون رو به گا بدن سپری میکرد.

ولی همیشه کار کردن با کله گنده ها اونم به خاطر کار خفنشون و مواد درجه یکی که تولید میکردن ازشون محافظت میکرد.

ولی قراردادی که جدیدا بسته بود بدجور حس بدی بهش میداد.

یه قرارداد معمولی بود اما با بزرگترین باند فروش و پخش مواد مخدر تو کره ی جنوبی..پلیس؟اونا خودشون پلیس هم بودن.

ولی بهترین بخش این ماجرا ها پولی بود که به جیب میزدن.
بلاخره کار کردن با کله گنده ها سود خوبی هم داره مطمئنا.

ساعت سه صبح بود.

چراغای سالن رو خاموش کرد و بیرون رفت.

دوست صمیمیش لوهان رو‌دید که روی مبل دراز کشیده و دوست پسرش یعنی سهون روش بود و داشتن همه میبوسیدن.

دهن کجی ای کرد و از پله ها بالا رفت تا به اتاق خودش بره.

درواقع خونه و محل کارشون یه جا بود .برای اینکه پلیس شک نکنه این کار بهتر بود.

چراغ خواب کنار تختش رو‌ روشن کرد و عینک های گردشو رو چشمش گذاشت.

به سه پاکتی که کنارش رو میز بودن نگاه انداخت.

بکیهون واقعا همه ی جنسای جدید لوهان رو دور نریخته بود.

این سه تا رو‌نگه داشته بود.

حتما الان فکر میکنید رییس باند تولید مواد مخدر باید خودش هم به یه سری مواد اعتیاد داشته باشه.
اما حقیقت این بود که بکهیون تابه حال لب به سیگار هم نزده بود.

دوستاش اره واسه تست مخدر ها رو خودشون امتحان میکردن.
ولی بکهیون فقط بیننده بود.
و علاقه ای نداشت که بخواد یه زمانی تست کنه.

پس فقط واکنش های صورت های همکاراش رو میدید و از اینکه اونا های میشن لذت میبرد.

سهون بلند صداش زد که اگه میخواد بیاد پایین تا آبجو بخورن.
ولی سرش داشت میترکید و فقط نیاز داشت سرشو‌ رو بالش بذاره و ده روزی بخوابه.

به خاطر مواد جدیدی که داشتن درست میکردن تا به دست رییس پارک بدن شیش ماه بود که خواب و خوراک نداشتن.

ولی بکهیون مطمئن بود که لوهان یکم دیگه روی اون پودرای سفید رنگ کار کنه اونا اماده میشن و میتونه به رییس پارک بده.

رییس پارک؟

ازش متنفر بود.
اون از خود راضی هیچ وقت توی هیچ‌کدوم از بازدید ها خودشو نشون نداده بود.
درواقع همه هم به همین موضوع میشناختنش.
که پارک بزرگ هیچ وقت خودش هیچ جا افتابی نمیشه و این زیر دستاشن که به جاش همه جا میرن واسه دید و بازدید و پخش و فروش مواد.

البته عجیب هم نبود.
بکهیون با خودش میگفت که حتما یه قیافه ی زشت با پاهای کوتاه و شکم بزرگ داره این رییس پارک بزرگ.

ولی یه قرارداد یه ساله بود.
یک سال مهلت برای تولید مواد جدید.
خرید و بعدش بای بای رییس پارک.

آهی کشید و تصمیم گرفت بیشتر این اورثینک نکنه و فقط کپه مرگشو بذاره.


+++++++

خب بچه ها اینو به عنوان یه مقدمه ریز در نظر بگیرید تا با فضا و اوضاع روند فیکیشن آشنا شید.

بقیه ی داستان روند اصلی شروع میشه.امیدورام لذت ببرید:)^^

اها ووت دادن رو‌ فراموش نکنید که این داستان فقط با ستاره های کوچیک شما قراره رشد کنه.

با تشکر،یاشگین:>

COCAINEWhere stories live. Discover now