حق گوایی

61 13 0
                                    

باکی استیو هنوز باهم درگیر بودن و کار کم کم داشت به کات کردن میکشید
سم از گوشه اتاق آهنگ عشق تو دروغ بود دیگه رو پخش کرد
تا لحظه کات کردنشون یه موسیقی متن داشته باشن
استیو با لحن غمگینی گفت: ولی باکی .... اگه کات کنیم کی موهاتو میبافه برات؟
باکی با حالت عصبی ایی گفت : بلاخره یه کصکشی مثل تو پیدا میشه به بهونه بافتن موهام کونم بزاره!!!!

استیو همونجا قفل کرد ، انتظار نداشت باکی انقدر حق بهش برینه
پس دستی پشت گردن خودش کشید و گفت : راست میگیا .... باشه برو خدا به همرات ...

باکی که دید استیو بیخیال شده یه پرش تو هوا کرد یدونه زد توی تخمای استیو و درحالی که استیو روی زمین افتاده بود و ناله میکرد گفت : دفعه آخرت باشه میخوای منو ول کنی ...
و بعد استیو رو ول کرد تا بره دنبال کارش
تونی که دید اوضاع اتاق پیتر خیلی ساکته درو باز کرد رفت تو ببینه این بچه داره چیکار میکنه که دید اتاقو دود بر داشته

تونی یه اخم حواله پیتر کرد و گفت : بوی چی میاد؟تریاک میکشی؟

پیتر با بی حوصلگی گفت : چه پدری هستی که فرق پلاستیک وتریاکو نمیدونی

تونی یدونه زد توگوش پیتر و گفت: توچرا فرقشون رو میدونی!! ؟
پیتر که دید پدرش حرف حقی زد اونور صورتشو نشون داد و گفت : بیا یکی ام اینور بزن پدر جان !

تونی یدونه دیگم اونور پیتر خوابوند و گفت : چقدر باید بهت بگم پسر من باید آدم حسابی بشه ، تو اصن میدونی آدم موفق چه آدمیه ؟
اصن میدونی پشت هر آدم موفقی چیه ؟
پیتر یکم فکر کرد و گفت : پشت هر آدم موفقی .... کونشه دیگه ...

تونی با تعجب به پیتر خیره شد و پیتر دوباره گفت : کونه دیگه .... مگه شما کونتون جلوتونه ؟
تونی دستی به صورت خودش کشید و از اتاق رفت بیرون

تازه اون موقع دید دین و کستیل وسط اتاق وایسادن و دعواشون شده
پس یه گوشه وایساد تا ببینه چه خبره
دین با قیافه حق به جانبی روبه کستیل گفت :
کس تو دوست پسرمی قبول ولی وقتی میپرسی جای رژ لب روی گردنت چیه میگم کفتر ریده باور کن !
کستیل یکم به دین نگاه کرد و بعد پنجره رو باز کرد خودشو از پنجره انداخت پایین
انگار این تنها مدلی بود که دعوا بی سر و صدا میخوابید
چون اونور تر استیو هنوز روی زمین دراز به دراز افتاده بود و تخماش اومده بود تو گلوش

بلاخره ته اتاق ناتاشا و ثور نشسته بودن و انگار ثور داشت راجب مشکلاتش میگفت چون روبه نت گفت : میدونی نت ، یه مشکلی دارم .... فوتبال بازی میکنم یکی از بیضه هام متورم میشه .....
نت یه نگاه عاقل اندر سفیه به ثور انداخت و گفت : بازی رو به تخمت میگیری ثور ، برا همونه اینجوری میشه ... جدی بازی کن مرد !
ثور یکم با خودش فکر کرد و بعد گفت : فک کنم راست میگی ....

همون موقع در خونه رو زدن ، تونی رفت درو باز کرد
جان با یه سگ سیاه گنده اومد تو خونه

همه یه نگاه به جان و سگه انداختن
جان که دید همه متعجبن گفت : رفته بودم پت شاپ ....به یارو گفتم مرغ عشق داری ؟
گفت چیزی به اسم عشق وجود نداره ، همش هوس و هورمون های جنسیه ، منم یه سگ سیاه افسردگی گرفتم اومدم !
شرلوک با کنجکاوی گفت : خب این چیه ؟
جان به سگه نگاه کرد و گفت : سگ سیاه افسردگیه دیگه ....
همه کاملا قانع شدن و برگشت سر کار و بارشون
دیگه دم غروب بود همه داشتن چای نبات هورت میکشیدن که سم با ناراحتی از اتاق اومد بیرون
باکی نگاهی بهش انداخت و گفت : چته سم ؟ کشتیات غرق شده ؟
سم با ناراحتی گفت : با یه دختره چت میکردم از صبح هی میگفت قیافه برام مهم نیس ....
منم عکسمو براش فرستادم ...
استیو همزمان که چایشو هورت کشید گفت : خب؟
سم دماغشو بالا کشید و گفت : عکسمو که فرستادم گفت، الان دیگه قیافه برام مهمه
بعدم بلاکم کرد
همه با دلسوزی به سم نگاه کردن و جان براش چای نبات ریخت تا شکست عشقیشو بشوره ببره پایین

ماجراهای قر و قاطی (طنز)Where stories live. Discover now