چرا ؟

526 19 3
                                    


یکم درو بر رو آنلیز کردم که فهمیدم تهیونگ رو من خوابیده و سفت بغلم کرده
+ جیغغغغغغ
تهیونگ از تخت افتاد پایین
_ چی چیشد کی مرد
+ ( از خنده غش کردن )
تهیونگ که موضوع رو فهمید پوکر نگام کرد
_ مریض روانی
+ تو چرا منو بغل میکنی منحرف
تهیونگ با چشمای گرد نگام کرد
_ من منحرفم ؟
+ ن پس من ، لخت بغلم کردی سفتم چسبیدی
_ من منحرف نیستم فقط موقع خواب ی چیزیو بغل میکنم ( با حرص )
+ آخی کوچولووووو
بالشتو پرت کرد تو صورتم
_ گوجو( گمشو )
+ آخی بهش برخورد
دیگه بهم توجه ای نکرد و رفت پایین
خیلی تند برخورد کردم ؟
ایششش اصن به من چه ناراحت شد که شد به چپم
پاشدم رفتم ی حموم ی ربعی گرفتم و حاضر شدم برم دانشگاه داشتم موهامو خشک میکردم که اومد تو و رفت حموم
بعد از اینکه میکاپمو کاملرکردم از اتاق اومدم بیرون و رفتم تو اتاقی که به عنوان اتاق کارم برام آماده کرده بودن وسایلمو تو کیفم گذاشتم و اومدم پایین صبحانه خوردم
داشتم صبحانه میخوردم و گوشیمو نگاه میکردم که تهیونگ از پله ها اومد پایین در حالی که داشت با یکی حرف میزد
_ خیلی خب الان میام شرکت
قطع که کرد
_ زود تر بخور دارم میرم شرکت میرسونمت
+ نیازی نیست راه تو دور نکن تو برو منم خودم میرم
_ گفتم میرسونمت
+ خیلی خب

* 15 min ago
/تو ماشین/

توی ماشین جو سنگینی بود هیچ کدوم حرفی نمیزدیم تا اینکه اون این سکوت وحشتناک و شکست
_ کلاست کی تموم میشه ؟
+ بستگی بعضی وقتا 2 بعضی وقتا 12
_ هومم اون موقع من جلسه دارم
+ چطور
_ همینطوری راستی برای فردا شب لباس میخوای یا داری
+ آآ اصن یادم رفته بود باید تو کمد رو ببینم
_ اوکی اگر میخواستی لباس بخری با سوهو برو کمکت میکنه
ایش گفتم الان خودش میاد باهام
+ با یکی از دوستام میرم نیازی نیست
_ اوکی
به محض اینکه ماشین وایستاد سریع پیاده شدم بدون خداحافظی
داشتم میرفتم که اون گوشه سوهیوک و دیدم پس راهو عوض کردم و رفتم سمت سوهیوک و پریدم رو کمرش
+ به به خره شکست خورده ما
£ آخخخخ کمرمممم بیا پایین الاغغغغ
+ بی تربیت به کی میگی الاغغ
¤ عهههه دو تا گاوو
اومدم از کمر سوهیوک پایین
¤ یا تو قرار بود به من خبر بدی این این گاو چشه
+ عهههه راس میگییی یادم رفت sorry :)
¤ ایش
£ ازینکه اومدم پشیمون شدم
میرا دستشو انداخت پشت گردن سوهیوک
¤ خب میگفتی قشنگم

4 hours and 40 minutes ago
/خونه/

آخخخخخ خونه عزیزممممم
خودمو پرت کردم روی مبل آخیششش بالاخره
داشتم لذت میبردم که گوشیم زنگ خورد
نهههه
ugly monkey 🦍
یعنی توهم چه وقتایی زنگ میزنیاااا

^ شروع مکالمه

+ بله
_ خونه ای ؟
+ علیک سلام
_ هه جین گفتم خونه ای ؟ ( عصبی و جدی )
+ آره تازه رسیدم
_ برو تو اتاق کارم
+ چرا ؟
_ میشه اینقدر سوال نپرسی
+ خیلی خب
+ خوب اومدم
_ ی پوشه آبی اونجاس دیدیش
+ اینجا فقط پوشه سبز هست
_ نه یدونه آبی هم هست درست نگاه کن
+ وایسا
+ آهان آبی تیره ؟
_ خودشه میتونی برام بیاریش شرکت خیلی واجبه
+ خیلی خب الان پیام

^ پایان مکالمه

باید چیز مهمی باشه که اینقدر استرس داشته

/شرکت/

+ببخشید اتاق آقای کیم کجاست
×طبقه 5 ام ته راهرو
+ ممنون

رفتم سمت آسانسور طبقه 5 رو زدم که همون لحظه ی آقایی اومد تو
برگشتم سمتش
نه این امکان نداره
= هه جین ؟ خودتی ؟
در آسانسور باز شد فقط سریع خودمو انداختم بیرون و دویدم سمت ته راهرو صداشو میشنیدم که صدام میزد
= هه جیننننن صبر کننن
رسیدم ته راهرو که میخواستم در اتاقشو باز کنم که یکی صدام زد
÷ نمیتونید وارد شید
برگشتم سمت صدا
+ کارم واجبه
÷ باید به رئیس اطلاع بدم
دستمو از رو دست گیر برداشتم
+ خیلی خب
زیر چشمی داشتم نگاش میکردم
پس تو سوهیونی
÷ بگم کی اومده
+ کانگ هه جین
÷ بفرمایید تو
درو باز کردم رفتم تو
+ بیا
_ کوماوو ( مرسی ) چرا نفس نفس میزنی
+  هیچی
بعد این همه وقت چرا الان باید ببینمش
_ مطمئنی
+ آره من باید برم
_ اوکی بازم مرسی
+ عادت به تشکر کردنت ندارم
_ اوکی  پس گوجو
+ خخخخ اوکییی
اومدم بیرون از اتاق و رفتم سمت پله ها و از پله اومدم پایین و اومدم بیرون
که گوشیم زنگ خورد

Yora

یعنی چیزی شده ؟

^ شروع مکالمه

+ الو سلام
# سلام خواستم بگم امروز میتونم یونهی رو بیارم
میخوای ببینیش
+ واقعا میتونی بیاریش جئونگ چی
# امروز خونه نیست بیا کافه کنار یتیم خونه
+ خیلی خب مرسی
# خواهش میکنم

^ پایام مکالمه

راه افتادم سمت اونجا

/کافه/

همینطور منتظر بودم یونهی رو دیدم بغل یورا چقد شبیه مامانشه
یورا آورد گذاشتش تو بغلم
+ آیگووووو یونهیاا چقدر بزرگ شدی تو
اشک تو چشمام جمع شده بود
یورا و نگاه کردم
+ مرسی
# ( لبخند )
تا ساعتای 6 پیش یونهی بودم
# خیلی خب دیگه باید بریم
یونهی رو دادم بهش
+ بازم بیا پیش خاله باشه :)
# بازم اگر بتونم بیارمش بهت میگم
+ جئونگ هنوزم نمیخواد منو ببینه ؟
# متاسفم
+ کینچانا درک میکنم ( لبخند غمگین )
+ برین دیگه دیر میشه
# یونهیا با خاله خداحافظی
یونهی خندید و دست تکون داد منم براش دست تکون دادم
رفتم خونه و با همون لباس خوابیدم
......
●●●●●●●●●□●●●●●●●●●□●●●●●●●●●□

° استایل هه جین توی دانشگاه ______________________________________

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

° استایل هه جین توی دانشگاه
______________________________________

هایی خوب من بالاحره اینترنتم اومد پارت جدید رو گذاشتم
داستان تازه داره شروع میشه
درباره یونهی و اینا همه رو قراره متوجه بشید
خدافظی تا پارت بعدی ^_^

   ▪            زندگی اجباری           ▪Where stories live. Discover now