part18

1.5K 274 26
                                    

جیمین خودش رو به در خروجی عمارت رسوند و نگاه متعجب بادیگاردارو نادیده گرفت و به تهیونگ زنگ زد

-جیمینا

+هیونگ......میشه بیا دنبالم؟

تهیونگ با نگرانی گفت

-داری گریه میکنی؟چیشده؟کجایی مگه؟پس اون دوتا کجان ؟

جیمین دماغش رو بالا کشید و عصبی گفت

+نفس بگیر هیونگ همه چیو میگم ولی الان بیا عمارت جئون دنبالم

پسر بعد از گفتن حرفش بدون اینکه منتظر جواب بمونه قطع کرد


خونه تهیونگ

تهیونگ توی جاش جا به جا شد و خطاب به جیمینی که روی کاناپه توی خودش جمع شده بود و شکمش رو نوازش می‌کرد گفت

-میخوای حرف بزنی یا نه؟

جیمین دستی به چشم های خیسش کشید و با ناراحتی گفت

+گوک گفت بچه رو نمیخواد و بهم گفت از خونه برم منم ترکشون کردم

تهیونگ شوکه از چیزی که شنیده بود دستی به پیشونیش کشید و با کلافگی گفت

-یعنی چی که گفت بچه رو نمیخوام مگه مسخره بازیه؟بعدشم با یه کلمه بچه رو نمیخوام خونه رو ترک کردی؟

جیمین دست‌هاش رو محافظانه دور شکمش پیچید و با اخم گفت

+انتظار داشتی چیکار کنم؟صبر کنم تا ببرنم بچمو بکشم؟

چند ثانیه ای سکوت حکم فرما شد تا اینکه تهیونگ با دو دلی گفت

-ببین جیمین شاید حق با گوکه شما اصن هنوز دوماهم نیست که نامزد کردین هنوز خیلی فرصت برای بچه داشتن هست

اینبار یونگی به حرف اومد

-تهیونگ میفهمی چی میگی؟

تهیونگ با اخم به یونگی چشم دوخت و گفت

-اره اون باید به نظر الفاش احترام بزاره

+واقعا ازت انتظار دیگه ای داشتم ته، تو هیونگ منی تو قراره عموی این بچه باشی الان داری بهم میگی باید به حرفه اون لعنتی گوش میکردمو بچمو میکشتم؟واقعا نمیفهممتون

-اروم باش جیمین.....کوک چی میگه؟اونم بچه رو نمیخواد؟

جیمین با شنیدن لحن اروم تهیونگ کمی گاردش رو پایین اورود

+ کوک میخوادش ولی گوک نمیخواد بهم گفت بین اونو بچه یکیو انتخاب کنم منم بچمو انتخاب کردم

تهیونگ نزدیک پسر شد کنارش نشست دستش رو روی پای جیمین گذاشت و گفت

-جیمین تو نمیتونی تنهایی از پس یه بچه بربیای نیاز داری اونا هم پیشت باشن تو حتی یه مارک لعنتی هم نداری میدونی بارداری بدون مارک چقدر برات خطرناکه؟

White RoseDonde viven las historias. Descúbrelo ahora