part21

1.4K 270 26
                                    

-متاسفانه شرایط جنین ها اصلا خوب نیست اگه چند دقیقه زودتر رسیده بود شاید وضعیت بهتر بود ولی ما فعلا تونستیم خونریزی رو بند بیاریم ایشون رو بی هوش نگه داشتیم چون ممکنه با بیدار شدنشون دوباره چیزایی یادشون بیاد که باعث استرس و ترس بشه که این برای جنین ها خطرناکه هم اینکه سه تا بودن جنین ها باعث ضعیف شدن امگا شده من پرونده جیمین شی رو بررسی کردم ایشون تحت درمان بودن حتما خودتون در جریانید که ایشون رحمشون اسیب دیده و بدتر مارک هم نشدن پس شرایط سخت تر از اون چیزیه که فکرش رو بکنید ......تنها کاری که میتونیم بکنیم توی این شرایط تحت نظر گرفتنه ایشون و منتظر موندنِ متاسفم ولی خودتونو برای هرچیزی اماده کنین

گوک کم کم با تحلیل کلمات دکتر صدای سوتی توی گوشش پیچید دستش رو روی سرش گذاشت و ناله ای کرد چند ثانیه بعد دیدش تار شد و اخرین چیزی که دید تصویر تار شده اوماش بود

دکتر با خشم گفت

-مگه من نگفتم نباید به خودش فشار بیاره؟؟شما متوجهین چه اتفاقی ممکن بود براش بیوفته؟واقعا که براتون متاسفم

خانم جئون درحالی که اشک می‌ریخت گفت

-اقای دکتر ما میخواستیم جلوشو بگیریم ولی نتوستیم اون نگران جفتشه

-مگه چه اتفاقی برای جفتش افتاده؟

جیهان با دیدن حال بد مادرش جواب داد

-هردوشون دزدیده شدن ما دقیق نمیدونیم چه اتفاقی افتاده ولی نامزد برادرم بارداره و  وقتی پیداش کردن خونریزی داشته الانم دکتر خبر داد که وضعیت جنین ها خوب نیست و ممکنه زنده نمونن بخاطره همین حالش بد شد

دکتر اهی کشید و گفت

-واقعا نمیدونم چی بگم خیلی ناراحت شدم ولی تنها کاری که الان براش میتونین بکنین بردنش به جلسات تراپیِ

-باشه ما همین امروز سعی میکنیم بفرستیمش

-هرچه زودتر باشه به نفعه خودش

-باشه ممنون

-خواهش میکنم امیدوارم زودتر برادرتون و جفتش بهبود پیدا کنن


چندساعتی گذشته بود اول از همه دو پدربزرگ به خونه برگشتن و بعد از اون نامجون و جین و یوگیوم ولی یونگی و هوسوک نتونستن برن چون تهیونگ حالِ خوبی نداشت و گفته بود تا وقتی دونسنگش به هوش نیاد و خبر سالم بودن بچه هاش رو نشنوه خونه نمیره
کوک روی صندلی نشسته بود درحالی که پاش ضرب گرفته بود و با دستاش موهاش رو به عقب میکشید
خانم پارک که حالش بد شده بود به همراه همسرش توی یکی از اتاق های بیمارستان بودن تا وقتیکه سرم زن تموم بشه

تهیونگ از روی صندلی بلند شد و به سمت جونگکوک رفت و با خشم گفت

-از همون اول بهتون اعتماد نداشتم دیدین با برادره نازنینم چیکار کردین؟؟در عرض چند ماه بلایی نبود که سرش نیارین

White RoseOnde histórias criam vida. Descubra agora