Lalabay🍑

274 56 18
                                    

:)

+ جیم ..

جیمین در حالی که انگشت هاشو تو دست هوسوک میچپوند " هومی " زیر لب گفت و از تماشای کالکشن های زمستانه ی پاساژ بزرگ سئول لذت میبرد .

+ یونگی مرد بالغیه .. اما دلم آشوبه . نباید با بچه ها تنهاش میذاشتیم نه ؟

جیمین این بار ایستاد و به چشمای هوسوک خیره شد . با یه ژاکت چهار خونه کرم رنگ کوتاه و یقه اسکی بافت استخونی رنگ و موهای مشکیش ، میشد به عنوان بوی فرند متریال سال انتخابش کرد .

_ چرا نگرانی ؟ مگه تو نبودی که به من اطمینان دادی یونگی آدم قابل اعتمادیه ؟ مگه تو نبودی که رابطه بین ما سه نفرو درست کردی ؟ پس مطمئن باش کاری نمیکنه که ما ناراحت یا عصبانی بشیم . اون خودش عاشق بچه هاست

هوسوک نگاهشو از جیمین گرفت و وارد یه مغازه با تمِ چوبی تیره و پر از دکور های گرم اما زمستونی بود شد . دستی به پالتوی چرم قهوه ای رنگ بلند جلوش کشید و اروم زمزمه کرد

+ مشکل اینجاست که معیار های بچه داری من و تو با یونگی فرق داره . امیدوارم مشکلی پیش نیاد .

جیمین با تصور اون پالتو تو تن هوسوک ، برش داشت و از زیر گردنش اندازه کرد .

_ بهش فکر نکن قندَکم بزار از خریدمون لذت ببریم . حتما تا الان بچه ها خوابیدن .

( همین لحظه ، خونه ی یونگی )

یونگی بعد از دادن شیر به اون سه تا جوجه که ماله هر کدوم به خاطر وحشی ، اهلی و دوزیست بودنشون ، پودر ، طعم و مایع متفاوتی داشت ، با خیال راحت جلوی تلوزیونِ بزرگ دیواریِ خونش نشسته بود و پلی استیشن بازی میکرد .

اخرین باری که بچه هارو چک کرده بود ... توی پارک کودکِ گوشه خونه باهم بازی میکردن ، روی سر و کول همدیگه میرفتن ، میخندیدن و بعد گریه میکردن ، اسباب بازی هاشونو به طرف هم پرت میکردن ، دم همدیگه رو میکشیدن ، آب بازی میکردن ، هادس سعی میکرد اطلسو گاز نزنه اما نمیتونست و مایکل هم با دم پشمی بزرگش از پشت تنگ با اطلس دالی میکرد و همشون صداهای عجیبی از خودشون درمیاوردن .

انگار واقعا فقط خودشون میفهمن چی میگن .
حتی مطمئن بود وقتی اطلس از توی آب با لبای تپلش بی صدا سعی میکنه حرف بزنه ، هادس و مایکل میفهمن .. اگر هم متوجه نمیشدن ، از اب میومد بیرون ، فقط به هادس آب میپاچید و جیغ جیغ میکرد . این طوری دیگه مایکل و هادس جفتشون گوش به فرمان اطلس میشدن . و اطلس به تمام اسباب بازیا و خوراکیا حکومت میکرد ..

عجیبه نه ؟ درست مثل خوده جیمین بود !
ناز میکنه ، خشنه ، پرو عه و خوشگل و دوست داشتنی . اگر بهش اهمیت ندن زمین و آسمونو آتیش میزنه
اگر به حرفش گوش ندن شروع میکنه به طلبکار شدن و جیغ زدن . این وسطا یونگی رو هم میزد .

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Oct 15, 2022 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

𝙖 𝙡𝙞𝙩𝙩𝙡𝙚 𝙃𝙮𝙗𝙧𝙞𝙙Where stories live. Discover now