🫀🫀🫀
چندشاتیِ:اوهمیشهبود
بخشسوم•••او همیشه قوی بود!
🫀🫀🫀-اون همیشه قوی بود...خیلی قوی!
با بغض خندید: اونقدر قوی که با بودنش کنارم از هیچی نمیترسیدم
وقتی بود دنیام با همیشه فرق داشت اما وقتی نبود...کسی که در زندگی محبت ندیده سخت تشنهی آن است و زمانی که مورد محبت قرار گرفت، دیگر نمیتواند به مانند قبل اش شود
او وابسته میشود
دل خوش میکند
به حضور کسی که با محبت دست نوازش بر سرش کشیده
به کسی که از برای دفاع از طفل سینه سپر کرده
به کسی که بیتوجه به بقیه کنارش ماند
آن فرد حضور منجیاش را ابدی میبیند و نبود او بیرحمانه نیستاش میکند!+باور کن دروغ نمیگم، تو باید برای سال پنجم امتحان بدی!
ناباور به چشمان ژان نگاه کرد
دوستی آنها یک ماه طول داشت اما گویا صدها سال بود که هم را میشناختند-دیگه داره باورم میشه خری!
خنده ها
چه قدر زیبا بود لبخند هایی که در اوج تلخی دنیا به صورت مینشاندن!+حالا فکر کن من خرم، تو که عاقلی باید بفهمی که سطحت چه قدر بالاتر از بقیه است!
دست برشانهی پسر گذاشت و ادامه داد: به خاطر من...
پسرک مسخره نگاهاش کرد: جنابعالی کی باشی که به خاطرت کاری کنم؟ابرو بالا داد و دست بر سینه چفت کرد
ژان اما در دل به قربان آن مردکوچولو رفت: لطفا:)او خواست و وانگ نه نگفت
آخر هفته امتحان داد و قرار شد نتیجه را دوشنبه اعلام کنند
اعلام نتیجه و ییبو به جای شادی از برای قبولیاش غم داشت!
غم نبود ژان!
او باز هم نیست شده بود
نه در مدرسه
نه در محل دیده می شد
باز پرده های عمارت بسته بودند و ژانی نبود که با کنار کشیدن آنها و رخ نشان دادن خورشید را از بابت درخشندگی بیشترخود سرافکنده کند...
ژان نبود و روز ها سخت از همیشه بودند
حالا که روشنایی را درک کرده بود مشخص است تا چه اندازه تاریکی امانش را میبرد
ژان روشنی او بود
روشنیای که به یکباره و بیخبر باز رفته بود-نشونت میدم شیائو ژان...نشونت میدم عوضی!
درون راهپله زانو بغل کرده و با غم گفت
در این مکان پیش از این با ژان مینشست و حال ژان دو روزی میشد که باز نبود!
ESTÁS LEYENDO
HE ALWAYS WAS / او همیشه بود
Fanfic📌وضعیت: پایان یافته.⌛🖤 [ نمیدانم... نمیدانم این « بدترین شبها » را شروع کردهام یا دارم شروع میکنم. اما به هر تقدیر، این ساعات تاریک و بیامید، این روزهایی که دست کم اگر هیچ موفقیت دیگری درش نبود، اینش بود که به امید دیدار تو شروع میشد و حتی اگ...