ᴰⁱˢᵗᵃⁿᶜᵉ

193 54 74
                                    

فاصله

جونگ‌کوک تمام زمانیکه به چشمه رسیدند ، شاهد چشم غره رفتن های جین و تهیونگ به هم بود.

- گفتی امروز دوباره کتاب ها رو مطالعه کردی ، چیز جدیدی پیدا نکردی؟

به تهیونگ که دور ایستاده بود نگاهی کرد؛
جین همونطور که کولش رو روی زمین میذاشت ،جای خشکی رو برای نشستن پیدا کرد.

- چرا بچه ، یسری چیزا راجب اینکه برگردی فهمیدم!

جونگ‌کوک با شنیدنش ذوق زده روی زمین نشست.

- خوب بگو

جین کتاب سنگینی رو از توی کوله بیرون آورد و زیر زیرکی به تهیونگ، که حالت نظامی همیشگی‌اش رو داشت نگاه کرد.

- میگم اینو چرا با خودت آوردی؟

بعد اتمام حرفش صورتش رو کج و کوله کرد،
جونگ‌کوک نفسش رو آه مانند بیرون داد.

- هیونگ نگرانِ بدون خداحافظی برم

جین با حالت نمایشی، سریع دستش رو آورد بالا تا جونگ‌کوک رو با زدن تهدید کنه.

- چه زود شد هیونگت ؛ حالا هی به من بگو جین ، سوکجین ،

- هیووووونگ ! خوب شد؟

- نخواستم تو بهتره همون جین و بگی، احساس میکم داری فحشم میدی

- هی!

- باشه باشه ، گوش کن ! من یه سری جمله اینجا پیدا کردم که به اومدنت ربط داشت ، با کمی فرضیه سازی یه راه هایی پیدا کردم

جونگ‌کوک با جدی شدن کمی جلوتر اومد.

- گفتیم این مکان با مکان قبلی ربط دارن که درواقع چشمه شد همون رابط ؛ حالا گفته شده
روح با تعلقاتی که در زمان و مکان قبلی داشته به زمان و مکان بعدی سفر میکنه و دلیلش همون تعلقاتِ ،
یعنی اونها باعث شدن .
سفر تو در دو بعد انجام شده ، هم روحت و هم جسمت به اینجا اومده پس این برای جسمت هم
باید صدق کنه ؛ تو با چی کنار چشمه بودی؟

جونگ‌کوک که سعی داشت حرف های جین رو تحلیل کنه سرش رو تکون داد

- من یه کوله داشتم ، بارونی تنم و یه گوشی

- دقت کن منظورم دقیقا چیزیه که زمانیکه با چشمه ارتباط گرفتی همراهت باشه ؛

جونگ‌کوک با رسیدن چیزی به ذهنش ، نشسته بالا پرید.

- آها گردنبندم ، وقتی صورتم رو با آب چشمه شستم، گردنبندم بی دلیل شروع کرد به داغ شدن..

با دقت بیشتری که کرد، فهمید علت سرگیجه اون شبش همون گردنبند بوده.

- و زمانیکه بهش نگاه کردم چشمام سنگین شد ؛ وقتی هم
بیدار شدم اینجا بودم ، گردنبندی هم وجود نداشت..میخوای بگی علتش گردنبنده؟

•ᴘᴇᴀᴄᴇ ᴏꜰ ᴍɪɴᴅ•   Where stories live. Discover now