part²²: ame soeur

999 140 18
                                    

𝑳𝒂𝒖𝒈𝒉𝒕𝒆𝒓𝒔 𝒄𝒂𝒏 𝒃𝒆 𝒂𝒓𝒕𝒊𝒇𝒊𝒄𝒊𝒂𝒍, 𝒇𝒆𝒆𝒍𝒊𝒏𝒈𝒔 𝒄𝒂𝒏𝒕

خنده ها شاید مصنوعی باشن، ولی احساسات هرگز
-ایم نایون
~~~~~~~
Nayon

با پهلو گرفتن قایق، چشمامو باز کردم نگاهمو به جزیره دادم، اینجا بوی لجنزار میداد.

با پیاده شدنمون سرهای زیادی سمتون چرخید، بی توجه سوار ماشینی که جونگکوک برامون رزرو کرده شدیم.

نیم نگاهی به کریس انداختم،انگار اونم حس‌ـش کرده بود.

+حسش میکنی؟

: اگه منظورت بوی خون‌ـه باید بگم، اره!

دست زیر چونم گذاشتم هر چی بیشتر سمت محدوده حومه شهر میرفتیم مه غلیظ تر و چشما تیره تر میشد.

با ایستادن ماشین نفسمو هوف مانند بیرون دادم، گیج بودم،اگه نتونم ازشون محافظت کنم چی؟

با حرف زدن راننده نگاهش کردم .

: با نگهبانها رئیس جئون هماهنگ کردن، تا رسیدن هلیکوپتر ۵۰ دقیقه وقت داری نانا!

تنها سری تکون داده از ماشین پیاده شدم، امیدوارم دردسری پیش نیاد .

نگبانها تنها نگاه گوش چشمی بهمون انداختن فقط وارد سوله شدیم نیاز نبود زیاد بگردم زمانی که اون مقابلم زخمی و خونی بود.

خوبی بتا بودنم مگه این نبود که عطر سنگین و پر از دردش رو حس نکنم؟
پس چرا من داشتم با دیدن صورت پر از دردش عذاب میکشیدم.

کریس دوید خودش رو به اون وو رسوند سعی داشت با سیلی زدن به‌هوشش بیاره ولی اون فقط سر کج کرد

نزدیکش شدم، بدنش چندان سرد نشده بود بیشتر، از شدت درد بیهوششده بود داشت خون زیادی رو از دست میداد.

بی اختیارصداش زدم

+اون وویا؟

سر سنگین شدش سمت من جرخید، نگاهش...حرفهای زیادی داشت.

Eun woo

با خوردن سیلی های متعدد به صورتم تقریبا هوشیار شده بودم صداهای محوی رو میشنیدم

ولی بوی ادکلن همیشگی نایون باعث شد بیشتر خودمو به ساید گرگم بسپارم اون هنوز بیدار بود...

صدا شدنم تاییدی شد به افکارم، چشمای اشفته اش دنیا دنیا غم توی خودش جدا داده بود

ولی چرا؟ چرا باید نگران منی بشه که همیشه آزارش میدادم ...

کریس: هیونگ خوبی؟

نگاهمو به مکنه گروه دادم، با وجود خشکی گلوم به ارومی جوابش رو دادم

+خوبم!

Vous avez atteint le dernier des chapitres publiés.

⏰ Dernière mise à jour : Aug 08 ⏰

Ajoutez cette histoire à votre Bibliothèque pour être informé des nouveaux chapitres !

𝑶𝒎𝒆𝒈𝒂 𝑹𝒐𝒚𝒂𝒍Où les histoires vivent. Découvrez maintenant