🌹3🌹

745 140 2
                                    

دوماه بعد،پک تایگلد

همهمه ی زیادی تو پک مرکزی بود.تعداد زیادی از نوابغ از همه پک ها برای آزمون وارد تایگلد شده بودند.
روز آزمون بود،مثله همیشه در تایگلد همه چیز طبق اصول و قوانین مخصوص انجام میشد.
هر بخش نیاز به لیدر داشت و هرکس که بیشترین امتیاز رو می آورد مقام لیدری رو دریافت می کرد که البته فقط آلفاها و بتاها مجاز به شرکت در این آزمون بودند.
آزمون شروع شده بود که اولینش آزمون سیستمی بود.
تایتا از دفتر شیشه ای خودش که در بالاترین نقطه ی پک قرار داشت نظاره گر همه اتفاقات بود.
ناگهان قلبش تیر کشید،مدتی بود احساس ضعف میکرد،با اینکه جین مدام حواسش بود و انواع تقویتها وویتامین ها رو تو حلق تایتا می ریخت،اما انگار اثری نداشت، تایتا از درمان خودش خبر داشت...
به اطراف نگاه کرد،همه چیز منظم بود و بدون تأخیر انجام میشد.
نفسی کشید و برگشت، روی کاناپه استراحتش نشست و پاهاش رو دراز کرد.سرش رو روی دسته کاناپه گذاشت و چشمهاشو بست.
قلبش ناآرام بود و می دونست برای چی! جفتش پیدا شده بود اما کنارش نبود و حالا فرمانروایی که هیچ گرهی نبود که به دستش باز نشه،تو کار دل خودش مونده بود.
بعد از گذشت مدتی سروصدایی توجهش رو جلب کرد.از جاش بلند شد ،از دفترش بیرون رفت ،چند قدم برداشت که یکهو سرش گیج رفت.ایستاد و نفس عمیقی کشید،لبخندی زد،فیریزیا اینجا بود.چطور اینقدر قدرتمند بود که اون، تایتا،قویترین آلفارو دچار ضعف می کرد. با آرامش به راهش ادامه داد.
از دالان دفتر مرکزی گذشت و به محل سروصدا رسید.
درست بود، آلفای خوش بوش خیلی جدی به نظر می رسید.
پشت جئون ایستاد،ضربان قلبش رو هزار بود، کوک یکهو سکوت کردو چشماشو بست.رایحه قهوه تلخ درست بغل گوشش بود،آلفاش،آرامشش،درست پشتش ایستاده بود.
جین متوجه تایتا شد و لبخندی زد. تایتا نفسی کشید و با صدا بم و جذابش گفت: فرمانده سوکجین جریان چیه؟
کوک آب دهانش رو به سختی قورت داد به سمت تایتا برگشت،از ابهتش نفسش بند اومد.
جین برای احترام سرش رو خم کرد و گفت : آلفا جئون در آزمون سیستمی امتیاز لیدری آوردند والآن اصرار دارند که در آزمون نظامی هم شرکت کنند.اما طبق قوانین همچین چیزی ممکن نیست.
تایتا با چشمای خمارش و لبخندی که همیشه زینت لبهاش بود به جئون نگاه کرد؛ چرا ؟
کوک من منی کرد و با صدای آرومی گفت: می خوام خودم رو محک بزنم.
تایتا یکهو با غرش گرگش تکانی خورد،چشمانش رو بست و باز هم در کمال آرامش گفت : اینجا جای محک زدن نیست آلفا،باید طبق اصول پیش بری.
کوک ناراحت شد ،انگار تایتا همچنان اونو پس میزد.یکهو با صدای تایتا به خودش اومد.
تایتا : مگر اینکه شرط من رو قبول کنی
گرگ کوک از ذوق خودش رو به در و دیوار می کوبید و سرش رو به احترام خم کرد و گفت : هر چی باشه قبوله.
جین خندید.
تایتا با حرص تو دلش گفت : باید هم قبول میکردی وگرنه باید دنبال راه دیگه ای می گشتم تا تورو کنار خودم داشته باشم.
سینه ای صاف کرد وبا اقتدار گفت : باید تو این آزمون هم امتیاز لیدری بیاری که در این صورت کنار من و همراه من خواهی بود.وگرنه باید کلا از پک بری.
کوک با تمام اطمینان واعتمادی که به توانایی خودش داشت اما با این شرط ناراحتی عمیقی رو تو قلبش احساس کردومدام تو ذهنش تکرار میکرد تایتا اونو نمی خواد.
تایتا نیشخندی زد ،کوک فراموش کرده بود اون فکرشو میخونه،آلفای احمق هنوز از توانایی های خودت خبر نداری! تا ۱ ساعت دیگه تو دفتر من وکنار منی.
کوک با سری افتاده : قبول می کنم، بعد از جلوی چشمای تایتا دور شد.
تایتا سریع عقب گرد کرد و با باند فکرش به جین اعلام کرد که بعد از پایان آزمون ،جئون رو به دفترش ببره.
وجین همچنان لبخند داشت، اون حس ششم قوی ای داشت.
............................................................................
دو ساعت بعد،دفتر تایتا

Golden Taita(complete)Onde histórias criam vida. Descubra agora