اگر بگویند اولین تفکرت را درمورد آزادی بیان کن؛ اولین چیزی که در ذهن تصویر میشود جز پرواز نمیتواند باشد.
کلمه ای که به خودی خود معنای رهایی میدهد؛ حال این تفکر را زندگی کردن چه لذت بیوصفی میتواند داشته باشد.
در آغاز حتی در رویا های دورش به فکر رهایه اینچنینی نبود، اما حال بر فراز ابر های رنگآمیزی شدهی غروب روزهای آخرسال پرواز میکرد.
آخرین دور آموزشی که باید هواپیمای مستراشمیت را ایمن به زمین مینشاند.
آواخر دسامبر و سرمایی که سعی داشت تا از کار انداختن استخوان های بدنش پیش برود. متمرکز تر از هرزمانی دیگر تمام موارد را چک میکرد. جای اشتباه نداشت و نبود این دور او را به افتخاری که میخواست میرساند.با به صدا درآمدن راه ارتباطی اش با دیگر خلبانان توجه اش را کامل به او جلب کرد:
-به همگی شما برای به پایان رسوندن اولین دوره آموزشی از دوره های آکادمی پرواز ما تبریک میگم میتونید فرود بیاید پرنده های شکاری!"خلبان شکاری" بالاخره به چیزی که میخواست رسیده بود با اینکه دوسال از جنگ میگذشت؛ تمام تلاشش را کرده بود که سریع تر این دوره بگذراند اما مادرش تمام سنگ ها را جلوی پایش به فاصله های کم و بیش ریخته بود تا بیشتر او را برای دیر تر به میدان فرستادن نگه دارد.
با کم کردن فاصله و بالاخره به زمین نشستن مستراشمیت، ماسک و کلاه ایمنی را بیرون اورد و دستی در موهای حالت دارش کشید؛ از گوشه و کنار صدای پچ پچ های دختران آکادمی را میشنید و پیش خود به حالشان پوزخند میزد البته نه آنکه از این وضع ناراحت باشد که بیشترین سود را میبرد و بخاطرش پیش دیگر خلبانان چهره ای مغرور به خود میگرفت البته بخاطر به زیبایی پرواز کردنش هم محبوبیت خاصی داشت.
با قدم های استوار ولبخندی که سعی در پنهان کردنش داشت به سمت کسی که اجازه فرود داده و قبل از آن رهبری پرواز را برعهده داشت رفت.
- وینک! این دوره آخر بود ولی بازم بال ها در یک راستا نبودن بعد از این خیلی باید مراقب باشی
-مارسل! کارت خوب بود تبریک میگم
با حس کردن سنگینی نگاهی به پشت سر جایی که جونگکوک منتظر بود برگشت:
-خب پرنده ها تا فردا مدارکتون براتون ارسال میشه میتونید دیگه برید
ESTÁS LEYENDO
𝐐𝐮𝐞𝐫𝐞𝐧𝐜𝐢
Fanficکاپل اصلی:کوکمین ژانر:تاریخی٫جنگی٬انگست٫رومنس . . «بیرحم باشید!زندگی به آدم های ضعیف رحم نمیکنه،این حسی که بهش میگن هم دردی ریشه مذهبی داره و چرنده! بخشندگی بزرگ ترین گناهه!...دلسوزی برای آدم های ضعیف خیانت به طبیعته؛ اگر آدم ضعیف وجود نداشته باشه ه...