دوباره با خودش گفت:
گند زدی ییبو گند
دستی دستی شانس داشتن همچین
دوست پسر معرکه ای رو زدی نابود کردی لعنتیسریع به سمت اشپزخونه رفت تا بیشتر از این به خاطر تاخیرش به همه چی گند نزده
حداقل باید از دقایق باقیمونده تموم استفادشو می کرد
تا گندی رو که زده جبران کنه و از استاد جذابش که
حالا لباسش به رنگ مشکی بود و اونو جذابتر کرده بود دلجویی کنه.....جان در مدتی که ییبو نبود لباسشو عوض کرده بود
وقتی ییبو برگشت ازش پرسید:
تایید شدم؟ باور کردی؟
حالا می تونیم شروع کنیم؟لبشو گاز گرفت و با سر تایید کرد
زمان باقیموندشون اختصاص به صحبت های جان در مورد آشپزی و وسایل آشپزی و اهمیت چاقوی سرآشپز
و عشقی که باید تو غذات بریزی
گذشتدر تموم دقایق باقی مونده ییبو دیگه حرفی نزد و
تمام هوش و حواسشو به جان داده بود
چون می ترسید گند تازه ای بالا بیارهالبته که چیز زیادی از صحبتهای جان متوجه نمیشد
چون محو زیبایی و صدای دلنشینش شده بودجان از تغییر رفتار یهویی ییبو و سکوت اون
پسر شیطون متعجب شده بوداین سکوتو اول به پای خجالت زده بودنش گذاشت
اما
وقتی فهمید هرچی صحبت می کنه ییبو انگار نمیشنوه
و حواسش جای دیگه ای سکوتشو به پای خوابالودگی و کسالتش نوشتنمی دونست قرار چه جوری با این پسر شیطون و اتیش پاره که به سرعت نور تغییر مود می ده سر کنه
اونم اگه قرار باشه هر بار با ییبوی
خواب الود و کسل مواجه بشهدستشو به کمرش زد تا کمی فکر کنه
و در اون لحظهییبو به این فکر می کرد که پیشبند باعث شده
کمرش باریکتر نشون داده بشهو این اصلا خوب نبود چون باعث میشد هرکسی تمایل پیدا کنه
تا دستاشو روی پهلوش بزاره و اونو تو بغلش بگیره
وسوسه ای که ییبو تمام مدت باهاش دست و پنجه نرم می کرد
با اینکه اولین باری بود که جان رو می دید اما
انگار تو همون نگاه اول عاشقش شده بود
و چیزی مثل اهنربا اونو به خودش جذب می کردجلسه اول به سرعت گذشت
جلسه ای که برای ییبو به آنالیز تمام بدن جان و حرکات بدنش ختم میشدو با اومدن کارکنان و آشپزها ییبو مجبور به ترک اونجا شد
قبل از رفتنش جان از ییبو پرسید:اگه برات سخته ساعت کلاسو عوض کنیم سعی می کنم یه تایم خالی دیگه براش جور کنم تا تو هم خواب الود نباشی
ییبو بدون فکر و با شتاب گفت:
نه نه من اوکیم اصلا خوابم نمیاد
ساعت خیلی خوبیه
اصلا می خوای زودتر بیام؟
یا بیشتر کلاس داشته باشیم؟

BẠN ĐANG ĐỌC
آشپزی با طعم عشق
Lãng mạnییبو بازیگری است که برای رهایی از دست رییس کمپانیش حاضر است دست به هر کاری بزند تا به شهرت برسد در این مسیر با قبول نقش یک سرآشپز مجبور می شود تا اصول و فنون آشپزی رو زیر نظر سرآشپزی جوان و معروف به نام شیائو جان فرا بگیرد آیا موفق می شود یا نه؟ یی...