با لبخندی که همیشه روی صورتمه سمت سکو رفتمو لوح رو از استادم گرفتم
صدای دست اومد
نگاهی به جمع انداختم
بعضیها با تحسین
بعضی ها با حسرت و
بعضیها هم با تحقیر و تنفر نگام میکردن
هه
همشون یکی رو داشتن تا کنارشون باشه اما من چی
بیخیال خدا هست
از سکو پایین رفتمو روی صندلیم نشستم
استاد شروع کرد به گفتن اسم بچهها با رتبههاشون
یه نگاه به مال خودم انداختم
سیاوش خرمی
رتبه یک
نگاهی به اسم پدر انداختم ...خالی بود
_آرشام داداش میشه یه لحظه لوحتو ببینم
آرشام:موردی نیس ولی داداش حق نداری مسخره کنی
_مسخره چیه
لوحشو گرفتمو به اسم پدرش نگاه کردم...ایمان
آرشام:هییی داداش چت شد... چرا گریه میکنی
_نگاه کن...فرق این دوتا لوح چیه
آرشام: با اینکه داری اوسکلم میکنی ولی باشه... خوب اسم تو سیاوش خرمی من آرشام ملکی رتبه تو یک مال من ۱۱
تاریخ تولد تو ۵ آبان من ۲۷ اردیبهشت اسم بابای من ایمان مال تو...هعی خدا شکرت...غمت نباشه داداش مهم اینکه خدا ازت راضیه...از پدر مادرت ناراضیه...حالا بیا بغلم جیگر
آرشام محکم بغلم کردو پیشونیمو بوسید
مدیر: آقایون خرمی و ملکی فیلم هندیش نکنید دیگه جمع کنید برید به ادامه جشنتون برسید
همه نگاها سمت ما بود که آرشام دستاشو روی چشمام گذاشت
ارشام:چشماتونو درویش کنید داداشم خجالت کشید انگار داریم عملیات ولفجر انجام میدیم ...
سیاوش:آرشام
ارشام:گوه خوردم بیا بریم که دانشگاه واسمون گودبای پارتی راه ننداخت خودم واست را میندازم
ESTÁS LEYENDO
❤👬You&I
Romanceخدا تورو از آسمون تو جشن هولی بین اون همه رنگ فرستادت تو آغوشم ... هیچوقت نمیدونستم چیکار کردم که صاحب رنگین کمونی مثل تو شدم