part 5

132 46 1
                                    

با سردرد وحشتناکی بیدار شد سعی کرد بیاد بیاره

چه اتفاقی افتاده با دیدن اینکه تو اتاق خوابشه

متعجب شد تا جایی که یادش میومد اون با ته و

جیمین به بار رفته بودن ولی چطور برگشته بود

کمی شقیقشو ماساژ داد و روی تختش نشست

تا جایی که رفته بود با ته برقصه رو یادش میومد

سعی کرد تمرکز کنه میدونست احتمالا دیشب یه

گندی زده همیشه همین بود وقتی حساب پیکها

از دستش در می رفت دیگه نمیتونست خودشو

کنترل کنه با چیزی که یادش اومد وحشت زده شد

_اوه نه لعنتی

اون دیشب تو بار یه پسر رو بوسیده بود و جیمین

اونو ازش جدا کرده بود

_خدای من حالا چطور باهاش رو به رو بشم

جیمین احتمالا آخرین کسی بود که می‌خواست

جلوش کام اوت کنه و حالا اون قطعا فهمیده بود

جونگکوک یه گی احمقه

ناله ای سر داد و فکر کرد بهتره خودشو به

فراموشی بزنه و طوری رفتار کنه انگار یادش

نیست چه حماقتی کرده

زیر لب با خودش حرف می‌زد

_لعنت بهت تو که میدونی چقدر بی جنبه ای آخه

چرا انقدر مست کردی

بلند شد و به سرویس رفت جلوی آیینه چشمش

به یه طرف صورتش که کمی قرمز بود افتاد

_اولین کتکت رو هم از جیمین خوردی حقته

سر میز صبحانه کاملا متوجه رفتار عجیب جیمین

شد ولی به خودش نیاورد و سعی کرد عادی باشه

..........

+هی چیم چی شده چند روزه عجیبی

جیمین سری تکون داد :چیزی نیست

+اونشب اتفاقی افتاد از اون شب عجیبی

:من دیگه باهات به بار نمیام ته .این آخرین بار بود

+نه ببین اون شب من کمی زیادروی کردم ولی دیگه اینطوری نمیشه قول میدم

:قولت به درد خودت میخوره

+هی اینجوری نباش ما دوست همیم

تهیونگ گفت و دستشو دور گردن جیمین انداخت

جیمین بلاخره لبخندی زد و گفت

:برای دوستی با تو من تاوان زیادی دادم

with youWhere stories live. Discover now