part 10

116 47 0
                                    

به صفحه تلفنش که اسم جیمین شی روش چشمک 

میزد نگاه کرد تو هفته گذشته به انواع بهانه ها

برای رد کردن پیشنهاد جیمین فکر کرده بود و در

اخر فهمید که نمیتونه این پیشنهاد رو رد کنه

حداقل به خاطر اینده خودش. تمام جاهایی که

برای مصاحبه رفته بود ازش سابقه کار میخواستن

کار تو شرکت جیمین میتونست یک سابقه درخشان

براش باشه میتونست مدت کمی اونجا کار کنه و

بعد به یک بهانه استعفا بده .

تماس رو وصل کرد

_ سلام جیمین شی

:سلام جونگکوکا فکر کردم قرار نیست جواب بدی

_اینطور نیست گوشیم رو سایلنت بود

:اها. میدونی که برای چی زنگ زدم

_البته

:خوب دربارش فکر کردی؟

پوست لبشو کند

_جیمین شی این یه پیشنهاد فوقالعاده برای منه .واقعا فکر میکنی من از پسش برمیام ؟

:البته اگه شک داشتم بهت پیشنهاد نمیدادم من سابقه تحصیلیتو چک کردم تو واقعا باهوشی

_اگه اینطور فکر میکنی ،من مشکلی ندارم

جیمین لبخند بزرگی زد

:عالیه جونگکوکا . پس برای تنظیم قرارداد به شرکت بیا

_باشه من فردا میام مشکلی که نیست؟

:نه خوبه منتظرتم

تماس رو قطع کرد حالا باید به تهیونگ میگفت که بدون مشورت با اون چیکار کرده

چند بار به تلفن همراه و اتاق تهیونگ زنگ زد اما  جوابی نگرفت

  به منشیش زنگ زد

-بله اقای رییس

:مدیر جئون امروز نیومده شرکت

-نه قربان

باشه ای گفت و قطع کرد دیشب هم تهیونگ به

خونه نیومده بود و جیمین به حساب اینکه اونا

پسرن و نیاز هایی دارن زیاد نگران نشده بود اما

الان  ساعت ۱ بعد از ظهر بود و تهیونگ دیگه باید

پیداش میشد چند بار دیگه  به تهیونگ زنگ زد اما 

جوابی نگرفت

....
  صدای باز شدن در اپارتمان رو شنید سریع بلند شد به پذيرایی رفت

تهیونگ با دیدن جیمین سلامی کرد و به طرف اتاقش رفت

متعجب به تهیونگی که بهش نگاه نمیکرد نگاه کرد

تا وقتی که تهیونگ در اتاقش رو بست میخواست

بره ازش بپرسه چه اتفاقی افتاده اما جلوی خودش

رو گرفت بهتر بود چند ساعتی بهش زمان میداد

......

در زد و وارد اتاق تهیونگ شد تهیونگ وانمود میکرد ک خوابیده

:تهیونگا شام درست کردم

بعد از اینکه جوابی نشنید تهیونگ رو تکون داد

:تهیونگی

+من سیرم

:پاشو ببینم من به خاطر تو شام درست کردم میخوام یه چیزی بهت بگم پاشو

تهیونگ بدون اینکه چشماشو باز کنه چرخید و پشتشو به جیمین کرد

+باشه فردا جیمین امشب حوصله ندارم

:متاسفم ته فردا دیره پاشو .من یه کاری کردم

سعی کرد بشینه و به هدبرد تکیه داد و بی حوصله گفت

+چیکار کردی؟

:من با جونگکوک حرف زدم

تهیونگ چشم گرد کرد

+چی؟کِی؟چی بهش گفتی ؟ حرفی بهت زد؟ ناراحتت کرد؟

:نه نه من..

+جیمین بهت گفتم دخالت نکن خودم حلش کنم

:من فقط بهش پیشنهاد کار دادم

+کار تو شرکت؟ اون قبول کرد؟

:اره

چشمای تهیونگ تو گرد ترین حالت خودش بود و این جیمین رو به خنده مینداخت

+قبووول کررردددد؟ چجورییییی؟

:چرا نباید قبول میکرد؟ کار تو شرکت ما ارزوی خیلیاس  چرا فکر میکردی ردش میکنه؟

داشت تهیونگ رو اذیت میکرد

+نه اخه..اخه...

کمی مکث کرد
+خیلی ممنون جیمین

:خواهش میکنم حالا تو بگو کجا بودی؟

with youWhere stories live. Discover now