اروم چشماش رو باز کرد و سعی کرد به نور اتاق عادت کنه هنوز همه چیز رو سفید میدید.
"اوه خدای من جورج بهوش اومد"صدای زن جوانی رو شنید و از جاش بلند شد.
حقیقتا ترسیده بود.
کمی فکر کرد تا بفهمه چه اتفاقی افتاده.
به خرید رفته بود و خواست به خونه برگرده که احساس کرد چیز محکمی بهش برخورد کرده."اوه شت...من تصادف کردم...اه.....ولی من کجام؟"
"پسرم حالت خوبه؟"
زن سخنگویی که از وقتی بیدار شده بود کنار گوشش حرف میزد و میگفت بهوش اومده رو دید.
"من کجام؟"
سر درد شدیدی داشت و باعث شده بود اخم کنه."وقتی داشتم به خرید میرفتم خیلی سریع داشتی می دویدی و یهو بیهوش شدی و افتادی زمین"
تهیونگ کمی فکر کرد.
در واقع نه دویده بود نه بیهوش شده بود
فقط یه ماشین بهش برخورد کرده بود."اوه راستی.... این فرم استخدام هم دستت بود"
تهیونگ نگاهی به برگه قدیمی که زن بهش داده بود انداخت.
"بنظرم اگه دیرت نشده برو هنوز وقت داری البته اگه حالت خوبه"
مردی که انگار چند سال از زن جوان بزرگ تر بود وارد اتاق شد.
"خوشحالم بیدار شدی پسرم... همسرم راست میگه انگار خیلی عجله داشته زودتر به قصر برسی.
کار توی قصر برای خانواده سلطنتی به خصوص پسرشون چیزیه که الان کل شهر دارن تلاش میکنن تا موفق بشن...از دستش نده مخصوصا تو که جوون هستی...و ملیتت مثل اسیایی ها هست خیلی خوب میتونی با پرنس جئون ارتباط برقرار کنی"مرد لبخند بزرگی زد و ادامه داد:
"اگر حالت بهتره برو و شانست رو امتحان کن"
تهیونگ کمی صبر کرد
نفس عمیقی کشید و شروع کرد به خندیدن
بعد از کمی که اروم شد اشک های مصنوعی ش رو پاک کرد و رو به زن و مرد شروع کرد به حرف زدن."اوه من میدونم اینا کار جیمینه...ولی باید بگم اصلا بامزه نبودی جیم"
از روی تخت بلند شد و جیمین رو صدا زد.
"هی پسر بیا بیرون میدونم اینجایی...شوخیات دیگه بی مزه شدن"
زن و مرد نگاه شوکه ای به هم کردن و سعی کردن نگاه عجیبی به پسر جوون نندازن
اما مسیح به دادشون برس
هر دوشون انگار جن دیدن چون واقعا رفتار تهیونگ ترسناک بود
میخندید و داخل کمد های اتاق میگشت."لطفا از خونمون برو بیرون.....لیاقت نداشتی کمکت کنیم"
مرد به سمت تهیونگ رفت و اون رو به سمت در پرت کرد.
"من میرم...ممنون خوب نقش بازی کردید"
تعظیمی کرد و در رو باز کرد
وقتی خیابون ها رو دید شوکه شد چشماش گشاد شده بود و دهنش باز.
YOU ARE READING
In the palace
Fanfictionتهیونگ توی توییتر هر هفته از اتفاقات جهان میگه و دنبال کننده های زیادی داره پرنس جئون، پرنس فرانوسوی که دقیقا صد سال قبل تولد تهیو فوت میشه موضوع خوبیه برای این هفته؟ قسمتی از فیک: "داخل همین کاخ، زیر همین درخت که شاهد عشق بین من و تو بوده...ازت...