۲۶

449 77 6
                                    

نیم شب
کوک: حالا
( جیمین بی حوصله در باز کرد، نگاهش به نور های رنگ رنگی سقف خورد ، به محض ورود . با صدای جیغ ،ریسه های رنگی که روی سرش ریخته شد ، ماتش برد بقیه زل زد، نگاهش بالا برد سقفی که از بادکنک تزیین شده بود ، با ذوق بهشون خیره بود )
( سی چوکا هامیدا)

( کوک با خنده پشت سرش داخل اومد، از پشت بغلش کرد،)
کوک : تولدت مبارک جیمینم
( گونه شو بوسید)
( مینهی دست گل جلو جیمین گرفت ، جین چراغا روشن جیمین نگاهش به دست گل داد)
مینهی: از طرف جونگکوک اوپا
جین : یااا ماتت برده
( جیمین دست گل گرفت ، لبخندی زد)
جیمین: ممنونم
( سمت بقیه رفتن ، تولدش تبریک گفتن بغلش کردن )
جیمین: ممنونم ازتون
راستش فکر میکردم یکی یادش رفته
( نگاهی به کوک کرد )
جین.: خب نقشه اصلی با کوک بود
هوپی: باید شمع ها فوت کنی

( کیک جلو جیمین گرفت، جیمین چشماش بست ، بعد شمع ها فوت کرد )
( صدای دست )
( کوک دستش پشت گردن جیمین و کمرش گذاشت ، بوسیدش)
کوک: این پارت دوم
( جیمین خندید)
جیمین: ممنونم
( کوک تاج روی دست گل برداشت روی سر جیمین گذاشت)
کوک : پرنس من
( لبای جیمین بوسید، محو چشمای هم بودن)

یونگی: ما اینجاییم ها
( خندیدن )
جیمین: خب وقتشه کیک امتحان کنیم
( دست گل و تاجش کنار گذاشت ، روی مبل نشستن، جیمین به بالای سرش خیره بود )
جیمین: دوسشون دارم
(کوک خندید )
( گونه جیمین بوسید )
( مشغول خوردن کیک شدن )

( کوک شاهکار جیمین و ته با جزییات تعریف کرد، همه خندیدن )
یونگی: اه مسئله ماموریت خرابش کرد
جیمین: اوهوم وگرنه باید میومد منت کشی
نامجون: کوک بهت حق میدم گولشون بخوری
این سه تا باهم زلزله ان
یه دانشکده افسری از دست جیمین و یونا اسی بود
( جیمین پوزخند مغرورانه ای زد)

ته : یااا هیونگ منو یادت نره وقتایی که از دانشگاه جیم میزدم میومدم پیششون
جین : هر شب نامجون از سه تا شیطان میگفت
الان دوتاش جلومن
کوک : واوو نمیدونستم این روباهی اینقدر شیطون بوده
( گونه جیمین بوسید)
جیمین: وقتی یونا رفت ، دیگه اروم بودم
نامجون: انگار انرژیشو گرفتن
یونگی: عاشقش بوده

( هوپی اروم به پهلو یونگی زد ، یونگی پوزخندی زد)
مینهی: خب اونی یه بار نقش دوست دختر. اوپا بازی کرده
کوک : وایسا چی ؟
جیوو: با..زی....کر..ده
کوک : احمق که نیستم فهمیدم
مینهی: اونی بازیگر فوق‌العاده ای
ته : یه بارم جیمین بوسید
البته تو بازی

( کوک ابرویی بالا انداخت ، متعجب به جیمین که ریلکس با لبخند کیکش میخورد نگا کرد)
کوک: مثل اینکه دوسشم داشته
( دستی توی موهاش کشید ، با حرص نفسش بیرون داد)
کوک : اگه باهم خوابیدن هم بهم بگید
هوپی: دیگه پرو نشو
کوک: خب چیه گفتم شاید بوسه نبوده
نامجون: وقتی میگم گول اینا میخوری
( کوک متعجب نگاه نامی کرد که ته و جیمین خندیدن )
ته : احمق جان دروغ گفتم
جین : دوسونگ ساده من
( سرش با تاسف تکون داد)
(جیمین سمت کوک خم شد ، با لبای کیکی لباش بوسید)
جیمین: کوکی من
( کوک کیک روی لباش با زبون پاک کرد)

پسر ژنرال Where stories live. Discover now