👑part:5⚖

47 25 14
                                    

Chanyeol:
با اینکه جای جای عمارت رو زیرو رو کرده بود هنوز  نتونسته بوداسناد رو پیدا کنه
چنگی ب موهاش زد و سرشو روی میزگذاشت
یونگی:چرا مثل دیکای پلاسیده،اویزونی
نگاهی ب هیونگش ک با بیخیالی  نارنگی میخورد کرد و با بغض واضح توی صداش گفت
چان:هیونگ چطور اینقدر بیخیالی
یونگی شونه هاشو بالا انداخت
یونگی:شاید چون من جای اسناد رو پیدا کردم
و با نیش باز بهش زل زد
هیجانزده از روی میز بلند شد
چان:هیونگ تو محشری ؛بیا زودتر اسنادرو برداریم و از اینجا بیرون بریم
سوهو:خودم واست اوردمشون مامورمخفی پارک چانیول
ترسیده سمت سوهو و نامجون با اسلحه هایی ک ب طرفشون نشونه گرفته بودن  برگشت
اب دهنشو پر صدا قورت داد
با رنگ پریده از گوشه چشم ب یونگی ک اب  نارنگی توی گلوش پریده بود نگاه کرد و با تخمای بریده رو بهش جیغ نچندان مردانه ایی کشید و گفت
چان:هیونگ ما میمیریمممم
........
Yoongi:
چان:هیونگ ما میمیریمممم
جیغ و فریاد چانیول خوابیده کنارش باعث شد با رنگ پریده از خواب بپره
چند ثانیه ب چهره عرق کرده و رنگ پریده پسر نگاه کرد 
ب خودش اومد و نفسشو حرصی بیرون داد
همونطور ک دستشو بالا برده بود غرید
یونگی:بیدار بشی از تخمات اویزونت میکنم
و سیلی محکمی ب چهره ترسیدش زد
Chanyeol:
حس سوزش و درد توی گونش باعث شد چشماشو باز کنه و ب سرعت رو تخت بشینه
فقط ی خواب بود
نگاهی ب چهره ی کیوت و اخمالوی کنارش کرد و خوشحال از سالم بودنش محکم بغلش کرد
همونطور ک میخندید گفت
چان:آیگگگووو هیونگ خوشحالم ک سالمی
و شروع ب گریه کردن کرد
یونگی همونطور ک سعی میکرد خودشو از حصار دستای دورش ازاد کنه غر زد
یونگی: تو دیوونه شدی؛اره  عقلتو از دست دادی؛ این ماموریت فاکیت تموم بشه خودم برگه استعفاتو ب اون رییس  دیکفیست تحویل میدم
همونطور ک  اب دماغشو بالا میکشید از یونگی جداشد
چان:هیونگ خواب دیدم فهمیده اومدم اسنادرو برگردونم منو مامورمخفی پارک چانیول صدا کرد
و بلند تر گریه زد زیر گریه
یونگی همونطور ک سعی میکرد روی تخت بخوابونش  گفت
یونگی:میبینی ک هردو نفرمون سالمیم وهمه چیز طبق نقشه فاکیت خوب پیش میره البته اگه همینطور صداتو بندازی پس کلت و گریه کنی  نمیتونم تضمین کنم زنده از این اتاق  بیرون بریم
نگاهی ب یونگی ک ملافه رو تا روی سینش بالاکشیده بود و مرتب میکرد، انداخت
اگه بلایی سرش میومد  چیکار میکرد
اجازه نداد یونگی سرش ب بالشت برسه و خودشو محکم توی بغلش انداخت
Yoongi:
چان:هیونگ بهت قول میدم نزارم بلایی سرت بیاد
آیگووو بچه غول کنارش زیادی ترسیده بنظر میرسید
یونگی:کار عاقلانه ایی میکنی اگه بلایی سر من بیاد اونموقع از دیک فسقلیت اویزونت میکنم
چان:یااااا هیونگ‌ چرا وقتی پسرمو دیدی اینطوری راجبش حرف میزنی
از اینکه حواس پسر رو پرت کرده بود لبخند کوچکی زد
یونگی:خب حالا  اگه  دفاع کردن  از دیک کوچولوت تموم شد بزار بخوابیم محض رضای فاک ساعت4فاکینیگ صبحه
چانیول همونطور ک حلقه دستاشو دورش تنگ تر میکرد با لحن بغضیش گفت
چان:هیونگ بزار امشب بغلت بخوابم
خواست مخالفت کنه ک با دیدن چشمای درشت  و پر از اشکش  مطمعن شد  از کیوتی  و مظلومی چهره مقابلش خون دماغ شده
این پسر بلد بود چطوری نظرشو ب نعف خودش تعییر بده 
یونگی:آییشش یبار دیگه مثل خر شرک نگام کنی همچین میکنمت ک حساب کار دستت بیاد
و دستاشو دور کمر پسر حلقه کرد و ادامه داد
یونگی:صدات در نمیاد و فقط میخوابی
چان:چشممم شب بخیر هیونگ
یونگی:بهتره بگی صبح بخیر
چان:هیونگ میشه کلمو بوس کنی!
پس کله ایی ب پسر 2متری توی بغلش زد و گفت
یونگی:اگه دوست نداری شب رو بیرون از اتاق  ک ن بیرون از عمارت بهتره ؛اره اگه میخوای شب رو بیرون عمارت بگذرونی دوباره درخواستتو تکرار کن
چانیول سرشو بیشتر توی گردنش پنهان کرد و گفت
چان:غلط خوردم هیونگ
یونگی:خوبه حالا بخواب
و اروم مشغول نوازش موهای پسر توی بغلش شد
چند دقیقه با نوازش موهای چانیول  گذشت و نفسای منظمش نشون از خواب  عمیقش میداد
بوسه ایی ب موهاش زد و چشماشو بست
چانیول رو مثل پسر نداشتش میدونست و احساس میکرد مثل یک پدر برای انجام هر کاری ک انجام میده مسئوله
البته اپا صدا کردنهای  پسر برای اذیت کردنش انچنان برای بیشتر شدن این حس بی تاثیرنبود....
یکی از دستاشو بالا اورد تا پس کله ایی بهش بزنه اما یادش اومد پسر  تازه خوابیده
یونگی:توله سگ لج درار
و دوباره دستشو دور پسر حلقه کرد و خوابید
Namjoon:
نگاهی ب هیونگش ک راس میز نشسته بود و صبحانه میخورد کرد

🧸Dangerous little 🧨Onde histórias criam vida. Descubra agora