Part 1

554 103 108
                                    

دستکش‌های سنگین و به رنگ خونش رو محکم‌تر کرد و با ابرویی بالا انداختن به سمت رینگ قدم‌های پر غروری برداشت، با احساس وجود گرمای تن آشنایی نیشخندش رو عمیق‌تر کرد.

-چرا انقدر مضطربی یونگی؟ اولین بارم نیست که آروم باش، حریف این غول بی چشم فقط خودمم.

صدای همیشه خسته‌اش به همراه فریاد طرفدار‌هایی که قصد داشتن پرده‌های گوش تهیونگ رو پاره کنند محیط رو مواج‌تر ساخت.

-نمی‌ترسم تهیونگ، فقط می‌خوام جنازه‌ات از زیر دست اون وحشی سالم بیرون بیاد می‌فهمی؟ سوهیون خونه منتظرته.

با رسیدن به رینگ و خیره شدن به نگاه بی‌رحم" جَک بی‌چشم " سری تکون داد و در فلزی رو باز کرد.

-تو هنوزم منو نشناختی مین یونگی.

با به گوش رسیدن ناله‌ی کلافه‌ی یونگی گردنش رو عقب برد و هرچند سخت موهای ریخته‌‌ی روی پیشونیش رو کنار زد، به سقف سفید که مثل وجودش تهی بود زل زد که به آرومی آدرنالین تمام وجودش رو در بر گرفت، اون قرص روان گردان داشت کار خودش رو می‌کرد.
صدای فریاد، هیجان حاکم بر محیط، قرصی که داشت وجود تهیونگ رو در بر می‌گرفت و خلأ! یک دیوانه‌ی کامل از کیم تهیونگ خون‌خوار می‌ساختند.

سر شلش رو پایین آورد و به حریف تک چشمش که سر پا شده بود چشم دوخت، از نوک پا تا تک تارموی سیاهش رو کاوش کرد.
با فهمیدن نقطه‌ضعفش پوزخندی زد و به حالت دفاع در اومد، دست‌هاش رو مقابل سینه‌اش نگه داشت و مقداری سرش رو پشت مشت‌هاش قایم کرد، زانو‌هاش رو خم و نگاه سردش رو به پاهای جک دوخت.
نقطه‌ضعف رقیبش پاهاش بودند!

تهیونگ به آرومی بزاقش رو قورت داد که جک با بالا گرفتن صدای سوت و زدن پلکی با چشم سالمش حمله کرد و مشت‌های سنگینش رو روی سر و کول تهیونگ فرود آورد.

زیر فشارهای سنگین ساعد‌هاش رو ضرب‌دری نگه داشت و با زل زدن به پاهای لرزون جک بی خبر و ناگهانی لگدی به پای راستش زد که نفس جک رفته و مثل آخرین برگ پاییز فرو خورده به پشت روی زمین افتاد.
به پشت روی زمین سرد درازکش افتاده به تهیونگ تشنه‌ی خونی که نزدیکش می‌شد با نگاهش لرزون خیره شد.

تمام تنش بی‌قرار لرزش نامحسوسی گرفته بود، صدای هو کشیدن طرفدارها برای جک روی اعصابش بود و گزگز کردن ساعدهاش ذهنش رو متلاطم می‌کرد، با این وجود پاهاش رو دو طرف جک گذاشت و روی سینه‌ی ستبرش نشست، چشمی نازک کرد و با بالا آوردن مشت راستش به آرومی لب زد:

-جک بیچاره، نباید به اون هرزه‌ی توی تختت می‌گفتی که تازه استخون‌هات جوش خوردن.

𝐌𝐘 𝐃𝐄𝐂𝐄𝐏𝐓𝐈𝐕𝐄 𝐌𝐀𝐍Where stories live. Discover now