Part 3

357 88 141
                                    



جو ماشین به حدی سنگین و ساکت بود که کسی قدرت شکستن غرورش رو نداشته و تمام آواهای در انتظار فریاد زده شدن خفه شده بودند؛ اما این بین تنها صدای قطرات آرام و ریز باران بهاری بود که روی شیشه‌ی سکوت خش انداخته و یاد اور گذر زمان بود.

تهیونگ با چشم‌هایی سرخ و سوزان نگاهش رو از پنجره‌ای که بخار می‌گرفت، گرفت و به یونگی داد، مرد بیچاره از خستگی سرش رو به فرمان ماشین تکیه داده و توی عالم بی خبری سیر می‌کرد.

آهی کشید و دست خونی‌‌اش رو بی تردید روی شونه‌ی یونگی گذاشت، بی‌قرار بود و ناتوان توی حل این تلاطم وجود، جین برگشته بود! تهیونگ چطور می‌تونست بی تفاوت باشه؟
پس شونه‌ی یونگی رو تکون داد که سرش به سمت تهیونگ چرخیده و نگاهی خمار بهش انداخت.
ناچار سری تکون داد که یونگی با دیدن نگاه بی پناهش سرش رو بلند کرد و خمیازه‌ای کشید، خواب‌آلود موهای بلندش رو دست کشید و دوباره چشم‌هاش رو بست.

-چی می‌خوای تهیونگ؟ حداقل یا بذار بخوابم یا هم گمشو من برم خونه‌ام.

-یونگی... من-

-نترس فعلا بخاطر سوهیون هم شده نمی‌کشمت پس راحت بگو چی می‌خوای.

سرش رو پایین انداخت که احساس کرد دلش با حتی فکر کردن به اون لحظه لرزید، یعنی قرار بود دوباره مثل قبل اون تن خواستنی رو بغل کنه؟ رویای هر شبش قبل خواب داشت احساس می‌شد.

-من... آه یعنی ما قرار بود امروز عصر بریم ایته‌وون برای مراسم افتتاح کافه‌ی سوکجینم؛ اما من نمی‌تونم برم، یعنی با سوهیون نمی‌تونم برم... پس وقتی دیدم طاقت ندیدنشو ندارم تصمیم گرفتم از دور فقط نگاهش کنم... یونگی من فقط می‌خوام ببینمش! می‌خوام بعد شش سال دوباره اون نگاه معصومش رو ببینم، می‌خوام دیگه فقط توی خواب‌هام نباشه.

پلک‌هاش رو فاصله داد و به قوطی سیگاری که تهیونگ له‌اش کرده بود زل زد، شاید نیاز بود هر دو اینبار قانون شکنی کنن.

-خب؟ چرا اینا رو به من می‌گی؟

-ازت می‌خوام تو هم باهام بیای.

خوابش پرید و تنش سرد شد. چطور می‌تونست بره و رقیب عشقی دوستش رو ببینه؟! گناه سوهیون این وسط چی بود؟

-چی؟

تهیونگ با لبخند کمرنگی که معلوم بود دلیلش وجود اون پسرکه به سمت یونگی برگشت و نگاه امیدوارش رو به چهره‌ی شوکه‌اش دوخت.

-ازت می‌خوام باهام بیای تا برم فقط از دور جینم رو ببینم، چون... چون امکان داره طاقت نیارم و برم داخل و بین اون جمعیت ببوسمش، پس ازت می‌خوام بیای تا اگه کاری کردم تو جلومو بگیری، تا نذاری برم جلوتر.

𝐌𝐘 𝐃𝐄𝐂𝐄𝐏𝐓𝐈𝐕𝐄 𝐌𝐀𝐍Where stories live. Discover now