***
شاید باور نکنی اما، دست نوشته های من برای تو نهایتی ندارند.
پس هنوز هم برای تو مینویسم؛ بی حوصله شدهام.
روزها کش میآیند و من از درجا زدن در حال ته کشیدنم.
دلم میخواهد از خودم و خستگیهایم فرار کنم و به سوی تویی قدم کشم که آخرین پناهگاه امن من هستی.
الان چه میکنی؟ آیا هنوز هم در غمی وحشتناک به سر میبری؟
کاش شعر بودی و میخواندمت،
آنگاه قسمتی از درد هایم را درون واژگانت جا میگذاشتم.
تمام انرژی من صرف "آرزوی سمجم به دیدن خوشبختی توست".
شاید میخواهم این عذاب وجدان لعنت شده ترکم کند.
نمیدانم اما، هنوز هم به تو می اندیشم.
تویی که مثل پرنده ای با بال های کبود و زخمی بر سرم چتر مهربانی گشودی و مراقب من بودی.
من در این هوای سرد و مه آلود روسیه، غمی بیش از گذشته احساس میکنم.
غم همچون بند نافی مرا به یاد تو متصل میکند.
گوشه های زندگی من خواهان سر گذاشتن بر بالین توست.
قسم به تمام باورهایم که این یک بار زندگی برای دوست داشتن تو کافی نبود. عزیزم، کاش حداقل دو زندگی نصیبم میشد.
یکی برای من و یکی برای ما. تا اینجای کار دانستی که دوست داشتنت آفریدن واژگانی است که طعم زنده ماندن را می دهد.
اما عزیزکم، چجور زنده ماندنی وقتی تمام تن آرزوی تو را دارد؟
سال ها بعد؛
روزی مرا در وطنی خواهی یافت، که در نوئلی غریبانه در آن بیگانه شدی.|جان پناه|
***
| لندن - نوامبر ۲۰۲۲ - سردترین صبح |
بی اهمیت به سوزش ته گلو و چشمهای سرخ شدهاش؛ لباسهای تمیز و خشک شده جونگکوک رو به آرومی روی میز کنار تخت گذاشت.
دمای اتاق رو کمی بالاتر برد، گوشه پرده نازکی که کمی کنار رفته بود رو درست کرد تا روشنایی اندکِ بیرون هانولی رو که به تازگی رو مبل به خواب رفته بود رو بیش از این اذیت نکنه.
سینی صبحانه رو روی میز گذاشت، بیهیچ صدایی، کمی پشتی تخت جونگکوک رو بالاتر آورد و بالشت پشت سرش رو درست کرد.
اما جونگکوک حتی نیمنگاهی بهش ننداخت؛ همچنان به پسرکش که از فرط نگرانی تازه به خواب رفته بود نگاه میکرد و توجهی به مردی که از لحظه برگشتش به بخش یک ثانیه هم تنهاش نگذاشته بود، نکرد.
YOU ARE READING
Metanoia || Taekook
Romance𓆱 𝗠𝗲𝘁𝗮𝗻𝗼𝗶𝗮| متوقف شده 𓆸𝘎𝘦𝘯𝘳𝘦: 𝘋𝘳𝘢𝘮𝘢,𝘈𝘯𝘨𝘴𝘵,𝘙𝘰𝘮𝘢𝘯𝘤𝘦,𝘚𝘮𝘶𝘵 𝘊𝘰𝘶𝘱𝘭𝘦: 𝘛𝘢𝘦𝘬𝘰𝘰𝘬[𝘝𝘦𝘳𝘴𝘦] " چرا آنهایی که رفتهاند دیگر باز نیامدند؟ که من دلتنگ لبخندشانم..." | تللی |