آگاپه تنها نجوای آرام و بیآلایشی بود که از لب های مرد بیرون آمد مانند پرندهای سرخوش از آفتاب گرفتن در نسیمی ملایم روی طناب احساساتش نشست.
همیشه با غرورکذاییش مشکل داشت نمیتوانست به آن غرور وحشی همانند به گرگ درّندهاش بفهماند یقهام را ثانیهای رها کن تا کمی نفس بکشم، که آزاد و رها باشم.
مدامی که میخواست پایش را کج بگذارد تمام تنش منجمد میشد و به نفس کشیدن هایی از روی کلافگی بسنده میکرد و در لحظهی بعد میگفت این وصله ها به من نمیچسبد همان بهتر که مانند سنگ باشم؛ و همان کار همیشگیش را که در آن خوب بود انجام میداد، تظاهر کردن.
کلمهای که از زبان مرد شنیده بود هیچ شباهتی به نجوایی که در آن روز با آن به زبان فرانسه سخن میگفت نداشت؛ نرم بود و ملایم، اما با قاطعیت و انگار که کمی تردد چاشنی اش باشد.
مانند رایحهی زندگیبخشِ شکوفه های گیلاس که روحاش را نوازش میکرد. کتاب 'آگاپه' با محتوایش در این روز های پرتنش از احساساتِ پسرک، تنها مبحثی بود که کلمه به کلمهاش او را به لبخند وادار میکرد. توصیف او از آگاپه این جمله بود "بنگر که مردهای شاد و رها به سویت میآید. "چه حرف ها که در این جمله پنهان نبود اما برای گفتنش هیچ علاقهای نداشت. تنهایش میگذاشتی در دنیای خودش، روی صخرهای که به اقیانوس پرتلاطم افکارش دید داشت مینشست و ساعت ها را به غرق شدن در بینهایتی از تهی و خلأ میگذراند. و در این لحظه فقط یک وظیفه داشت تا به صحبت با مرد روبرویش ادامه دهد، به این امید که رهایش کند.
نگاهش را به او دوخت؛ چشم هایش آغشته به هزاران سوال بود اما انگار که لب هایش را دوخته باشند با اکراه حرف زد.- این کتاب مشکلی داره؟
مردکِ 'بیچاره' آن تیله های غرق در سرما را که دید عاجزانه گردنش را مالید، بین گفتن و نگفتن تردید داشت و به این فکر میکرد چگونه رفتاری با شخص مقابلش داشته باشد.
- تنها کتابِ مورد علاقهی من از بین تمامی کتاب هاس.پسرک کمی سرش را کج کرد و چشم هایش را در حدقه چرخاند. کلافه بود، از چه؟ خودش هم جوابی برای سوالش نداشت. بار ها و بار ها به این فکر کرده بود که شاید مرد روبرویش آدم بدی نباشد، شاید دوستش شخص بیلیاقتی بود که اینچنین بد ذات و در خانوادهی نامناسبی بار آمده بود. هر چند که تلاش میکرد تا این موضوع را به قلب و روحش بفهماند، ولی میدانست که بینتیجه است.
"چقدر که کتاب خوندن بهت نمیاد."
به گمانش این جمله را آرام گفت اما گوش های تهیونگ تیز تر از آن بود که نشنیده باشد، مخصوصا اگر آن نجوای آرام و دلنشین متعلق به پسری تخس و عبوس باشد.
تنها واکنش تندش فقط در یک لبخند ساده خلاصه شد.- از اونجایی که کتاب "بیچاره" بخاطر حواس پرتی تو از بین رفته میتونی برای من رو داشتی، یه چند جلد دیگه رو تو خونه دارم!
اگر کسی غیر از پسرک و مرد تک کلمهی 'بیچاره' را میشنید به گمانش اتفاق سادهای میآمد و مکالمهای که در شرف پیش رفتن بود.
کسی چه میدانست شاید مرد به عمد میخواست حرص پسرک را در آورد اما چه سودی از این کار نصیبش میشد؛ فقط خودش میدانست و دنیای افکارش.
YOU ARE READING
Agape
Romance،،🕰️Agape࿐ ╭───────────── ≕ماجرایی در سال ۱۹۸۰ حول محور آگاپه؛ کتابِ نویسندهای ناشناس با مفهوم "عشق بیقید و شرط" کتابِ مورد علاقهی جونگکوک، کارآموزِ باهوشِ آکادمی هنرهای زیبای پاریس. نوجوان ۱۶ سالهای که به خاطر «بیچاره» خطاب شدن توسط رهگذری...