ولی اینبار کسی که مو به تنش سیخ شد و دورن اون چشم های به رنگ قهوه غرق شد کسی نبود جز پسری که به تخت بسته شده بودبعد از پرسیدن سوالات توسط دکترپارک و بی جواب موندشون توسط جئون جونگکوک ، شعله ورشدن و خوردشدن اعصاب فرمانده نسیبشون شد.
تهیونگ سری از رویه اعصبانیت تکون داد و به سمت وی ار ۲۲ خیز برداشت.
با دست راستش فک پسر روی تخت رو گرفت وغرید : حرف بزن تا به حرفت نیاورد ....
اخر حرفش رو با صدای داد بوگوم خورد و با کله ای که بخاطر اعصبانیت ازش دود بلند میشد به سمت بوگوم برگشت ودر همون حالت لب زد: چه مرگتههه
- ددستتو بردارر فرمانده الان گازش میگیرهه ...مگ ندید ی پوزبند زدیم براششش.
- جرعتشو نداره
فرمانده با اعصبانیت غیر قابل کنترلی از سر کلافگی غرید.
و این کلام فرمانده که اغشته به تمسخر و خشم بود باعث پوزخندی روی لبای رنگ پریده جونگکوک شد.
تهیونگ دستش رو از رویه فکش برداشت و داخل موهای مشکی و لختش برد و کشید طوری که رگ های کنار شقیقه پسر شروع به نضب زدن کردن.
تهیونگ دوباره زهرخندی به مانند زهرمار زد و غرید : "میبنم بلدی جز چشمات ماهیچه دیگه ای هم تویه صورتت حرکت بدی...خوب گوش کن خفاش کوچولو من زمان واسه ناز کشیدن هدر نمیدم یا بنال یا کاری میکنم دیگه نتونی حرف بزنی."
بلاخره لب های پسر همراه با پوزخندی تمسخر امیز ازهم باز شد و گذاشت صدای گرفته و بم شدش به گوش دو مرد برسه.
-اممم الان داری سیع میکنی خیلی خشن باشی؟ فرمانده بودی؟ نه؟
تهیونگ دستی روی موهای لخت وهم رنگ شبش کشید وسیع کرد با دم های عمیق اعصاب نا ارومش رو اروم کنه. با بیشتر کشیدن ترهای مشکی پسربا خونسردی لب زد: حتی یه کوچولو ام به خشونت من نزدیک نشدی بچه.
فرمانده طوری موهای مشکی پسر رو کشیده بود که امدن تار موهای کند شده از ریشه سرش رو در دستاش حس کرد.
و این بین جونگکوک شروع به قهقه زدن کرد برای اینکه زیادی ساده لوح بودن اونها فکر می کردن میتونند از اون حرف بکشن؟
سرش رو هم بزنن عمرا به این اشغال های پس فترت چیزی میگفت.
بوگوم سریع دست بکار شد و امد دست های تهیونگ رو از سر جونگکوک برداشت و رو به اون لب زد: "ولش کن فرمانده اینا پوست کلفت تر از این حرفان که بخواد با این چیزا دردشون بیاد اینا فقط دواشون اسیده"
همانطور که صدای قهقه های ادامه دار جونگکوک روی اعصاب فرمانده خط های عمیقی می انداخت.
جونگکوک از این حواس پرتیشون استفاده کرد و با تمام زوری که داشت تونست یکی از دست هاش رو از زنجیر بیرون بکشه و همون مساوی شد با از جا درامدن مچ دستش،که جونگکوک تونست تو ثانیه جاش بیندازه و دندون های سفیدش رو از درد بر روی لبش فشورد تا ناله دردناکش در اتاق اکو نشه و دو مرد رو متوجه اعمالش نکنه.
و سپس دست چپ ازادش رو به سمت گردن فرمانده نزدیک کرد. فرمانده نگاهش به دکتر پارک بود پسر از این حواس پرتی استفاده کرد و با دستش گردن اون رو به سمت دهانش کشید. اما سرعت عمل یکدفعه ای فرمانده مانع اش شد.
تهیونگ سریع با دست چپش سیع کرد دست جونگکوک رو از گردنش جدا کند و موفق هم شد.
و در همون هین سیع کرد با دست راستش جلویه دهن جونگکوک رو بگره که موفق نشد و انگشت کوچیک وکنار دستش بین دندان های وی ار بیست و دو گیر افتاد و بلافاصله شروع به خون ریزی کرد.
و جونگکوک مانند معتادی که مواد بهش رسیده است با پخش شدن طعم دل چسب خون در دهانش شروع کرد به میک زدن زخم دست فرمانده. فرمانده با غضب گوشت دستش رو از حسار دندون های تیز پسر بیرون کشید و هیسی از درد کشید و با قدم های بلند از وی ار بیست و دو فاصله گرفت.
بوگوم که برای دومین بار وحشت زده شده بود سریع دکمه قرمز موقعیت های اضطراری کنار در اتاق رو فشورد و بعد از ۲۰ ثانیه مامورهای محافظ داخل اتاق شدند و همه اسلحه هاشون رو به سمت پسرِ رویه تخت نشونه گرفتند.
جونگکوک همونطور که به چشم های فرمانده که داشتند براش نقشه قتل میکشیدن خیره بود. و خون فرمانده که روی لب و دهنش اغشته شده بود رو خیلی شهوتناک با زبانش لیسید و همراه با نیشخند چشمکی به فرمانده کیمی که جلوش رو گرفته بودند تا به سمتش هجوم نیاره زد.
و با حس فورو رفتن سوزنی تو گردنش چشم غره ای رفت.
و بعد با سیاهی رفتن چشم هاش و بی حس شدن بدنش بر رویه تخت بی هوش افتاد و چشم هاش رو بست.
*
بعد از حوس کردن وی ار۲۲ در اتاق حافظت شده ای که مخصوص اس سی پی ها بود؛ اتاقی که هیچ چیز داخلش نبود و سفید بودن دیوارها و کف زمین به طرز عذاب اوری چشم ادم رو میزد. اما جالبش این بود که دیوار جلویی اتاق از شیشه های سیکورت ساخته شده بودند و فرد پشت دیوار میتوانست شخص یا موجود داخل اتاق رو ببینه.
این شیشه ها که دربرابر ضربات و حرارت مقاوت بسیار بالایی دارند به جریان برق وصل بودن طوری که اگرفرد داخل اتاق میخواست به شیشه ضربه بزنه با جریان برق روی شیشه ها با شدت به انتهای اتاق پرت میشد.تو این اتاق دیگه نیازی نبودفرد مورد نظر رو با قفل زنجیر به بند بکشن
ВЫ ЧИТАЕТЕ
Euphoria ᵖᵉʳᶠᵘᵐᵉ'vampire
Фанфикجونگکوک پسر ۲۷ای که بعد از مرگ پدرش همه انتظار داشتند اون افسرده و گوشه گیر بشه. اما اون به چیزی بدتر از افسردگی دچار شد. به ادمی تبدیل شد که دیگه چیزی برای از دست دادن نداشت پوچ و خالی . خالی بودنش را با مشروبات الکلی و پوچ بودنش رو با دوست های ن...