"یک هفته بعد"
- میدونی چرا من از تو بین خدایان بالاترم با اینکه اون جایگاه و همه حق تو میدونن؟
هیونجین سمت جونگین برگشت و صورتش و نشون داد
- بخاطر این جونگین،تو قدرتمندتری باهوش تری و همه جوره از من بهتری اما زیبا نیستی و خب اخلاق خوبی هم نداری اینو که میدونی
خنده ی ارومی کرد و نگاهش و به بیرون داد
- همه رو نمیتونی با قدرت ، ثروت و سیاست مطیع خودت کنی چون همیشه کسی پیدا میشه که از تو قوی تر باشه اما با زیبایی میشه همه رو زمین زد و برای این کار حتی لازم نیست زیبا ترین موجود جهان باشی
موهاش و عقب فرستاد و با صدایی که اروم تر از قبل شده بود ادامه داد
- یه بدن خوب و یه چهره ی زیبا همراه با کمی سیاست میتونه همه رو مطیع خودش کنه چون بین خدایان عشقی نیست و بین ادمیان عقلی! همه اخر تسلیم هوس های بی حد و مرزشون میشن
اروم چشم هاش و بست و از نسیمی که از پنجره ی نیمه باز میومد لذت برد
- این دلیلی میشه که ازت بالاترم چون زیباترم! من این و بهت ثابت کردم جونگین، المپیک قدرتمند ترین خدا رو جلوی خودت مطیع خودم کردم و حتی خدایانی رو که عاقل ترین به حساب میومدن
دوباره سمت جونگین برگشت و با قدم های اروم و محکم سمت جسم لرزونش رفت و اشک هایی که روی گونههای نرمش میریخت و به ارومی پاک کرد
- حتی تو هم خودت و تبدیل به وسیلهی بازی من کردی
جونگین با چشم های خیسش به دوتا گوی توخالی و پوچ هیونجین داد و نوک انگشت هاش و روی گونهی خدای عشق کشید و با صدایی که به خوبی لرزشش حس میشد گفت
- هیونی...من ناعادلانه ترین بازی بودم که تا الان داشتی و تا ابد خواهی داشت چون خدای رو به روت عشق و احساس کرد،عروسکت یه قلب تپنده داشت و تو چاقوی داخل دستت و با بی رحمی داخل قلبش فرو کردی
دستاش و دور گردن هیونجین حلقه کرد
- اما عروسکت شکایتی نداره تو مقصر نبودی، تو فقط بازی میکردی و از وجود یک قلب بی خبر بودی
جونگین بخاطر تفاوت قدی که داشتن مجبور شد کمی روی پاهاش بلند بشه تا بتونه لب هاش و به لب های هیونجین برسونه اما قبل از اینکه به خدای رو به روش فرصتی بده عقب کشید و از هیونجین فاصله گرفت
- اما تا ابد تو خدای منی و من عروسک قدیمیت... این عروسک احمق حتی با قلب زخمی و در حال خون ریزی هم باز به تو وفادار و تو رو خدای خودش میدونه و براش مهم نیست چند بار قراره پس زده بشه و بشکنه
هیونجین فاصله ای که جونگین ایجاد کرده بود و با چند قدم سریع پر کرد و با گرفتن کمرش اونو به خودش چسبوند و بوسه ی عمیقی رو شروع کرد و حریصانه لب های جونگین و میبوسید و اجازه ی دخالتی و به اون خدا نمیداند بعد از چند ثانیه با بی میلی از لب هاش جدا شد
YOU ARE READING
Aphrodite
Fanfiction-بعد از دیدن تو من فراموش کردم که چه جوری صداها به کلمات تبدیل میشن و جمله ها به وجود میان Couple : hyunin*minsung*changmin*chanlix Genre : romance*drama*angst*fantasy*smut*crossover