دستش رو روی جای دندونای بک فشار داد اونقدر اطلاعات مختلف به مغزش تزریق شده بود که توان تجزیه هیچ کدومو نداشت بک گوش و دم داشت!؟ چرا انقد یهو وحشی شده بود چرا اونطوری بهش حمله کرده بود ؟ چشاش چشای لعنتیش چرا ... فاک مغزش رد داده بود و بدتر از همه چرا چان از این کار بک بدنش نیومده بود یعنی اگه انقد درد نداشت یه جورایی دوسش داشت با اینکه بهش اسیب زده بود!! چش بود باید میرفت دکتر!؟
نگاهی به عضوش کرد و گوشاش به سمت پایین خم شد وسوال اصلی اینه که چرا تو بی خیال نمیشی؟
رو به عضو سر به فلک کشیدش که انگار داشت با لبخند نگاش میکرد گفت+++
زنگ در رو برای هزارمین بار فشار داد اون توله سگ سفید کدوم گوری بود که در کوفتی رو باز نمی کرد هر کی از کنارش رد میشد رسما از بوی فرمون های لعنتیش خفه میشد و با یه نگاه "پسره ی جقی" از کنارش رد میشد
بالاخره بعد از هزارمین زنگ در باز شد کیم لعنتی با اون چشم بند سفید خرگوشیش و موهای بهم ریخته جلو در بود با چشای نیمه باز بهش زل زده بود
YOU ARE READING
ᗰY ᖴO᙭
Fanfictionᧁꫀꪀꫀ𝘳 : 𝘴ꪑꪊ𝓽 ♨️ 𝘳ꪮꪑꪖꪀᥴꫀ ♡︎ ꫝꪗ᥇𝓲𝘳ᦔ 🦊ꪮꪑꫀᧁꪖꪜꫀ𝘳s🐈 ᑕOᑌᑭᒪᗴ:ᑕᕼᗩᑎᗷᗩᗴK/ᗷᗩᗴKYᗴOᒪ خلاصه: من پارک چانیولم یه گرگ اصیل کره ای یه پسر خیلی خوب من یه جنتل واقعییم یعنی کل دانشگاه همینو میگن ام بزا ببینم اها داستان از اونجایی شروع میشه که من با اون موجو...