T. mirror

30 6 4
                                    

گاهی در گوشه ای از خواب هایت تصویری را میبینی که تورا برای همیشه عوض خواهد کرد. تصویری هولناک از گذشته آینده و حال.

از خواب بیدار میشوی و با بغض و سردرگمی به تاریکی نگاه میکنی صبر میکنی و باز هم نگاه میکنی حال که چشمانت به تاریکی عادت کرده وقت آن است که به اوج تنهایی خویش پی ببری پی ببری چقدر غریبانه جوری که انگار نه تو به این جهان تعلق ،داری و نه جهان به تو روزهایت با درد چه باید کرد؟ با زندگی چه باید کرد؟

را سپری میکنی کی قرار است تسکینی برای تنهایی ات پیدا کنی؟ قرار است آنقدر طول بکشد که تا آستانه ی مرگ نیز از بیچارگی بروی؟

چه باید کرد؟

با تنهایی چه باید کرد؟

با اشکهای نهان اشکهایی که هر نیمه شب میریختند و کسی ندیدشان چه باید کرد؟

با اجنبی ترین خودی چه باید کرد؟ با صورتهای نقاب دار چه باید کرد؟ با تنهای پیراهن دار چه باید کرد؟ به سوی من بیا و بگو چه باید کرد؟

ای کاش هایِ یـک غرق شده!Where stories live. Discover now