" همه تتو ها رو با این سرعت انجام میدی؟ "
جیمین همونطور که دوباره از درد به خودش میپیچید، پرسید.
رنگ کردن طرحا واقعا سخت ترین بخش بود حتی بیشتر درد داشت. جیمین تازه متوجه شده بود و جونگکوک هنوز داشت روی بخش سبز رنگ کار میکرد.جونگکوک زمزمه کرد :
" نه "چشماش فقط روی پوست جیمین بود و عاشقانه کارش رو انجام میداد. اما از اینکه رنگ پوست عسلی و زیبای جیمین رو میپوشوند کمی ناراحت بود.
" این تتو راحت تره و خب درواقع من خیلی سریعم "
" نمیتونی حدس بزنی چقد خوشحالم که تو تتوی منو انجام میدی. طولانی ترین تتویی که زدی چقد طول کشید؟ "
" تتوی ران ینفر بود که یه جلسه ۶ ساعت طول کشید. فک کنم اون باشه. "
" ۶ ساعت؟ ۶ ؟؟؟ "
جیمین جوری رو صندلی دراز کشیده بود که انگار بیهوش شده.
" فک نکنم من بتونم تحمل کنم همچين چیزی رو "" با گذشت زمان عادت میکنی. توی ران ها خیلی درد نداره بخاطر چربیِ اون قسمت "
جیمین در حالی جونگکوک رو اسکن میکرد با شیطنت چشماش رو روی بدنش چرخوند :
" فک نکنم بتونم چربی رو بدن تو ببینم. همش عضله ست "جونگکوک لباشو گاز گرفت و تمام تلاششو کرد تا سرخ نشه. نوک گوش هاش داشت لوش میداد. همیشه از تعریف و تمجید خوشش میومد و فکر میکرد انقد روی هیکلش کار کرده که اونا رو تضمین کنه.
" من همش عضله نیستم "
جیمین ضربه آخر رو زد و گفت :
" تو خیلی خوب بنظر میای. تعریفمو قبول کن "" ممنونم "
جیمین با احترام هومی کشید و دوباره سکوت برقرار شد. برای اولین بار نبود که جونگکوک از صدای جزجز دستگاه ممنون میشد که حداقل سکوت مسخره رو از بین میبره.
خودش رو عقب کشید تا رنگ رو عوض کنه و این بار روی گل ببر تمرکز کرد.نسبت به بقیه به استخوان لگنش نزدیک تر بود، و وقتی شروع به کار با رنگ نارنجی کرد، جیمین نفسش رو به طور شنیدنی بلند بیرون داد.
با آرامش گفت:
" میدونم.. به استخوان بیشتر نزدیکه بخاطر همین درد میکنه. یه دقیقه دیگه تمومش میکنم "جیمین خندید :
" میدونی من الان درگیر قبول کردن پیشنهاد دوستت هستم "جونگکوک اخم کرد : " چه پیشنهادی؟ "
" گرفتنِ دستات "
جونگکوک برای لحظه ای یخ زد و فقط میتونست توی دلش هوسوک رو بیصدا بشوره بذاره کنار. لب پایینش رو جویید خوشحال بود که صورتش برای جیمین مشخص نیست و خودش رو برای انجام این کار لعنت میکرد. اما دستای جیمین نرم بنظر میرسیدن حتی اگه نمیتونست پوستش رو با وجود دستکش هاش حس کنه و جیمین انگار داشت صدمه میدید-
YOU ARE READING
𝘞𝘩𝘦𝘯 𝘺𝘰𝘶 𝘢𝘴𝘴𝘶𝘮𝘦! (ترجمه)
Fanfiction•𝘔𝘶𝘭𝘵𝘪𝘴𝘩𝘰𝘵• [ جیمینِ گلفروش به سالن تتوی خیابون روبهرویی میره تا چند تا گل روی پوستش تتو کنه. تتو آرتیست جئون جونگکوک، وقتی جیمین با روحیه سافت و رنگین کمونیش که از در وارد میشه رو میبینه، چشم غره ای میره. اما اون مجبور به انجام تتوی پسر...