Part 7

811 100 9
                                    

جونگکوک توی دهنش ناله ای کرد و لباشو باز کرد تا زبون پسر داخلش رو جستجو کنه. از ناله ای که پسر از روی رضایت کرد، ریز لرزید. دستاش به آرومی سمت کمربند جیمین که شلوار جینش‌ رو نگه داشته بود، رفت. جیمین قبل از اینکه سراغ فک و گردن پسر بره، لب پایینش رو با پوزخند گاز گرفت و کشید.

بوسه ریزی به پوستش زد و با خنده ای ملایم نوازشش کرد، به سمت گلوش رفت و محکم اون قسمت رو مکید. جوری به گردنش نگاه می‌کرد که انگار از اول هدف زندگیش اون بوده.

جونگکوک که چیزای بیشتری میخواست، باسنش رو به رون های جیمین مالوند اما وقتی جیمین به پایین هدایت کرد هوفی کشید. زمزمه کرد:

" خیلی نیازت دارم "

" چه اتفاقی برای صبر کردن افتاد؟ هوم؟ "

با وجود حرکاتش حرفاش هنوز آروم بود.

" لطفا! "

جونگکوک ناله ای کرد و دستاش رو حرکت داد تا دکمه شلوار پسر رو باز کنه و بعد با زیپش مشغول شد.
جیمین همچنان تمرکزش‌ رو روی زبونش گذاشته بود و به خودش زحمت نداد تا دستای پسر رو کنار بزنه. به آرومی گوش جونگکوک رو گاز گرفت و گفت:

" تا حالا اینقد تورو برای خودم آشفته و نیازمند ندیده بودم ولی الان خودتو ببین "

دستاشو از شلوار جیمین پس کشید و با اخم گفت:

" نیستم"

جیمین ابرویی بالا انداخت و به شلوارش که جونگکوک دکمشو باز کرده بود نگاه کرد.  به سمتش برگشت و باعث شد که جونگکوک با قاطعیت بیشتری جملشو تکرار کنه:

" من نیستم! "

" ولی فک کنم هستی "

لحنش با هر کلمه که میگفت تیره تر میشد و بدن جونگکوک از شدت نیاز میلرزید. سرش رو روی تخت انداخت و وقتی جیمین نیپل هاش رو از زیر لباس با انگشتاش گرفت نفسشو بیرون داد. همیشه نسبت به اونجا حساس بود. شاید این یکی دیگه از چیز هایی بود که جیمین تازه متوجهش می‌شد.

بوسه داغ دیگه ای رو شروع کردن و طولی نکشید که لباس جونگکوک از تنش بیرون اومد. زبون و دندون های جیمین در حال پرستیدن هر خط تتویی بود که روی بدن پسر نقش بسته بود.
با صدای بلندی گفت:

" بیبی منو نگاه کن "

به سمت بالا حرکت کرد تا لباش دور نیپل سمت چپ جونگکوک بپیچه. انگار که از قبل تمرین کرده باشه. باسن جونگکوک دوباره به سمت بالا اومد و دنبال مهلتی از طرف جیمین بود اما باز بهش اجازه نداد و در حالی که باسنش رو به سمت پایین هل میداد با شیطنت لبخندی زد.

جیمین عقب کشید و روی زانو هاش نشست بعد با یه حرکت لباس رو در آورد. جونگکوک مات و مبهوت بالا اومد، دستاش رو از پهلوی جیمین برداشت و عضله و خطوط شکم جیمین رو لمس کرد و از نرم بودنش شگفت زده شد‌. اون واقعا زیبا بود و فعلا کلش برای جونگکوک بود. جیمین حال خوبی داشت در حالی که جونگکوک نفس نفس می‌زد.

𝘞𝘩𝘦𝘯 𝘺𝘰𝘶 𝘢𝘴𝘴𝘶𝘮𝘦! (ترجمه)Where stories live. Discover now