اول از هرچیز میخوام بگم که من هم مثل شما یک جوون با کلی آرزو و علاقه هستم که هرچی تو این مملکت دویدم به چیزی که میخواستم نرسیدم.من از مدیرهای نفهمی که به کارمند به چشم شئ نگاه میکنن و نه انسان
و کارفرماهای گدا صفتی که تا حد امکان میخوان کارشون رایگان پیش بره، خسته شدم.من هم عکاسم، هم گرافیست، هم معمار، هم بازیگر تئاتر و هم نویسنده. و من خسته شدم از این که هرجا برای کار رفتم سر یک قرون دو هزار ساعت ها باهام چونه زدن. هنرم رو تحقیر کردن تا قیمتش رو بیارن پایین. بارها شده که کارفرما بهم گفته: من کار حرفهای لازم ندارم. من کار ارزون میخوام. اگر حرفهای و هزینهات بالا ست، به درد کار ما نمیخوری.
شده پنج جا همزمان کار کردم. روزی بیشتر از 16 ساعت! بهم پیشنهاد حقوق هشتصد هزارتومن هم دادن، پیشنهاد قانون کار هم داشتم اما بابت هر یک قرونی که در ازای زحمتم گرفتم، تحقیر شدم. چون زورشون میاد پول بدن.
من یک نویسندهام و طبیعتا حساسم. به خودم اومدم و دیدم که دیگه نمیتونم این حجم از کلاس کاری پایین وآدمهای بیدیسیپلین و کوته فکر رو تحمل کنم.
دنیای رویاها و آرمانهای من بیش از حد از دنیای کوچیک و حقیر سرمایهداران این کشور، بزرگتر بود.
پس یک بار برای همیشه تصمیم گرفتم اون سیستمی که دوست دارم توش کار کنم رو، خودم خلق کنم.
زمانی که افکار کارل مارکس رو مطالعه میکردم، با مفهوم کار زاینده آشنا شدم. کاری که در اون، نتیجه و سود خدمتی که ارائه میشه یا محصولی که تولید میشه به خود کارمند یا کارگر تعلق داره. یعنی کار به خود کارمند تعلق داره. در حالی که در نظام کارمندی ما این جریان کاملا برعکسه. نه تنها که کار به کارکند تعلق نداره که کل زندگی و شخصیت و هویت کارمند هم به رئیسش تعلق داره. با مثال براتون توضیح میدم.
مثلا اگر حقوق کارکنان یک کارخانه به صورت درصدی پرداخت بشه، این کار به کارمند تعلق داره. اگر سود کارخانه ده برابر بشه، دریافتی کارمند هم ده برابر میشه. اما اگر یک قانون کار مختصر برای همیشه برای کارمند تعیین بشه، مهم نیست که کارخانه سود کنه یا ضرر، اگر کارخانه صد برابرهم سود کنه، به کارمند همون حقوق مختصر داده میشه.
چند وقت پیش سه ساعت با یک کارفرما به خاطر یک میلیون تومن بحث کردم. می خواست حقم رو نده و به خاطرش سه ساعت بحث کرد. به خاطر همچین مقدار حقیر و کمی! بماند که در آخر من حقم رو گرفتم و وقتی بهش گفتم این اصلا عددی نیست که بخوای سرش بحث کنی، بهم گفت: «اگر کارمند من برام صد میلیون سود بیاره، برای من اصلا دلدردی نداره که حتی ده میلیون تومن بهش بدم.» و انتظار داشت که کمرم با همت بلندش و دل دریاش بشکنه. درحالی که من اگر مدیر باشم و کارمندم برام صد میلیون سود بیاره، من بهش نود میلیون میدم و به جای این که حق کارمندم رو بخورم، راضی نگهش میدارم تا هم علاقه و بازدهی اون بیشتر بشه و هم کارمندهای بیشتری متمایل بشن تا با من کار کنن.
YOU ARE READING
انتشارات آزاد آرته
Random٫↲ آرته پناهگاهی برای نویسندهها و کتابخونهاست ↳٫ برای اهالی سرزمین ذوق، شاعرها، نویسندها، منتقدینی که حرفی برای تغییر دادن دنیا دارن و ... 「و هر کس که قلم سرکشش در دنیای زنگزدهی نشر رسمی ایران، پذیرفته نمیشه.」 در این بوک به صورت مفصل آرته ر...