Chapter 7

775 101 22
                                    

یوهان در ماشینو محکمتر از همیشه کوبید.
دوباره سوءتفاهم شده بود و پرشسشو ناراحت کرده بود.
از صندلی عقب ماشین به آینه نگاه کرد و به جی جی اشاره کرد تا ماشینو روشن کنه و برسونتش خونه.
جی جی که شاهد تنش بین دوتا مرد بود، مردد بود. بالاخره جرعت کرد بپرسه:
_رئیس میخواین برم از اونجا بیارمش بیرون؟
یوهان فکر کرد:
"این دیگه چجور سوالیه؟ مگه من میزارم گائون با اکن مرتیکه تنها باشه؟"
ولی به آرومی جواب داد:
_نه بریم
جی جی بعد از ثانیه تردید سرشو تکون داد و ماشینو روشن کرد.
گرچه یوهان واکنش گائون نسبت به این قضیه رو فهمید ولی آمادگی درگیر شدن احساسات خودشو نداشت.
ناراحت بود. از اینکه گائون با اون دستگاه دست سازش کور شده بود و سعی میکرد از بقیه در مقابل یوهان محافظت کنه، ناراحت بود.
مثل دژاوو بود، انگار قضیه ی سوهیون داشت تکرار میشد.
این داستان عواقب خوبی نداشت!
***

تقریبا یه روز از بحث افتضاحشون میگذشت و تو این مدت گائون اصلا خونه نیومد. خونه به طرز ترسناکی سرد و ساکت بود.
یوهان وقتی وارد آشپزخونه شد متوجه ی دو چیز شد.
یک، برق آشپزخونه برخلاف همیشه خاموش بود.
دو، میز غذاخوری خالیِ خالی بود و کاوری که همیشه روی غذاش بود دیده نمیشد.
عالی شد! کاری که کرد به قیمت شامش تموم شد.
سعی کرد با فکر کردن به اینکه اینم یه مرحله ست و ازش عبور میکنه، خودشو آروم کنه. حداقل ایندفعه گائون جل و پلاسشو جمع نکرده بود تا از خونه بره.
رباتِ توی آشپزخونه یهو روشن شد:
_ارباب گائون گفتن میتونید با رامنی که توی قفسه‌ ست خودتونو سیر کنید
توهم زده بود یا واقعا لحن ربات طعنه آمیز بود؟
یه لحظه به سرش زد بره از کار بندازتش. حتی ربات هوش مصنوعیشم طرف گائون بود!
انگار ربات تونست ذهنشو بخونه چون سریع خاموش شد و رفت رو حالت خواب.
افکارش دوباره اومدن سراغش. موقعی ‌که کِی کشته شد و همزمان جون گائونم در خطر بود، در حالی که تو اون انبار متروکه دراز کشیده بود و منتظر بود بمیره به سوهیون زنگ زد تا بره گائونو نجات بده. در کمال تعجب، لحظات آخری که منتظر مرگش بود گائون تنها چیزی بود که بهش فکر میکرد. نگران الیا نبود چون میدونست اگه اتفاقی براش بیفته گائون مواظب الیا هست.
شاید همین باید براش کافی میبود.
شاید نباید از گائون انتظار بیشتری داشته باشه و  خیالبافیو کنار بزاره.
چندروزِ بعدی برای یوهان خیلی سخت بودن. گائون کلا نادیده اش میگرفت انگار که اصلا یوهانی وجود نداره و این فراتر از درک یوهان بود. گائون با رفتارای بی صداش و اعتصاب غذا خوب تونسته بود عصبیش کنه. پرشسش واقعا توانایی نگه داشتن یه جنگ سرد طولانیو داشت. از قبول کردن اینکه دلش براش تنگ شده متنفر بود.
دفعه قبل وقتی گائون تصمیم گرفته بود از خونه بره، قبل رفتنش براشون یه وعده غذا درست کرده بود و این نشون میداد که بهشون اهمیت میده ولی ایندفعه با اینکه مونده بود، حضورش فقط فیزیکی بود و این باعث درد کشیدن یوهان میشد.

The Return of Devil JudgeOù les histoires vivent. Découvrez maintenant