part2

4.4K 569 48
                                    

با به صده در آمدن صدای گوشیش  چشماشو باز کرد و با رسوندن دستش به پاتختی کنار تخت گوشیو برداشت و بدون نگاه کردن به اسم مخاطبی که پشت گوشیه گوشی رو گذاشت روی گوشش و با صدای بمش به طرف فهموند که حرفشو بزنه:

-قربان ببخشید که مزاحم خوابتون شدم ولی برای افتتاحیه‌ی کازینوتون نیاز به یه گروه رقصنده داریم بنظرتون دنبال گروه رقصنده باشیم یا نیازی نیست!؟

مرد با تکون دادن سرش آهی کلافه ای کشید و گفت:

-نیازی نیست، دوست ندارم زیاد مورد توجه قرار بگیرم و اسمشو بازم توی سوشال مدیا بشنوم میخوام بی سروصدا کارمو بکنم میدونی‌که برای خوش گذرونی نیومدم!.

و بدون اجازه دادن به طرفی که پشت خطه،گوشی رو قطع کرد.
هوفی کشید..نگاهی به ساعت گوشیش انداخت ساعت 8:05 به وقت آمریکا..

گوشیو گذاشت کنار و با مرتب کردن موهاش به سمت دسشویی رفت تا کاراشو بکنه..

بعد از خوردن چیزی شروع به آماده شدن کرد..
شروع به پوشیدن کت شلوار ستی از برند "لویی ویتون" که با رنگ طوسیه،کرد

پیراهن دکمه ای طوسی رنگ رو پوشید و با درست کردن یقی پیراهن شلوار رو پوشید..با گذاشتن گوشه های پیراهن زیر شلوار کت طوسی رنگی که جزئی از ست لباسشه رو روی پیراهنش پوشید..

با بستن ساعت مشکیش روی دستش، ساعت رو تنظیم کرد و به سمت کشوی عطر هاش رفت و با برداشتن عطر تلخی با رایحه‌ی قهوه به چندتا پیس به لباسش زد و با یکم ریختن اون عطر روی دستش گردنشو  نگاهی به دور ور انداخت.

با دیدن گوشیش روی میز عسلی وسط اتاق لباس ها به سمت اون عسلی رفت و با پیام دادن به رانندش بهش خبر داد که بیرون باشه.
......
-خب بچه ها وقتشه برید حاضر بشید که اجرا امشب با هر توقف چراغ قرمز..جلوی ماشینا میرقصید اوکی؟؟

همه با تایید به سمت اتاق هاشون رفتن تا لباس امشبشون رو بپوشن..
پسر کوچیکتر با برداشتن پیراهن دکمه دار مشکی و کت قرمز و شلوار پارچه ‌ای مشکی به سمت دسشویی اتاقش رفت تا لباس هاشو بپوشه..

با پوشیدن لباساش عطر نسبتا اروم و شیرینی به گردنش زد و با لبخندی به خودش توی آینه و چشمک زدن به خودش، لبخندزنان از اتاق خارج شد و بقیه رو صدا زد.

-گایززز کجایین

با ندیدن کسی توی نشیمن به سمت اتاق هاشون رفت و با وارد شدن به اتاق نامجون هیونگش بدون در زدن جیغ نه چندان مردانه ی هردوشون کل خونه رو گرفت.

-مگه اینجا طویله‌اس که بدون در زدن میای توو

به خاطر داد بچه‌ها همه شون از اتاق هاشون در آمدن و با فکر کردن به اینکه چه اتفاقی افتاده به سمت محلی رفتن که صدای جیغ ازش بلند شد رفتن و به اون دوتا پسر نگاه میکردن.

پارافیلا(کوکویWhere stories live. Discover now