part9

2.7K 367 63
                                    

مکی از لب پسر توی بغلش گرفت با گاز ریزی که از لب پسر گرفت بهش فهموند که دهنشو باز کنه.با باز شدن حفره‌ی دهن پسر کوچیکتر زمانی رو از دست نداد و فورا زبونش رو وارد دهنش کرد..

پسر شوک زده هرکاری که مرد میکرد رو تکرار میکرد و اصلا نمیدونست چه اتفاقی افتاده..اصلا کی اون لب ها روی لبهاش قرار گرفتن و یا اصلا چطور توی بغل مرد امد؟

جئون زبونشو به سقف دهن پسر رساند و با لمس کردنش با زبون خودش صدای "هوم"ی از خودش در اورد.
با پایین آوردن زبونش و لغزاندنش روی زبون پسر توی بغلش بوسه رو عمیق تر کرد.
با قفل کردن نوک زبون پسر بین لب هاش مکی به نوک زبونش زد..

با ازاد کردن زبون تهیونگ از بین لب هاش به سمت لب های پسر رفت و با کام عمیقی که از لب‌های قلوه‌ایش گرفت از پسر جدا شد.
با نگاه کردن به چشمای پسر کوچیکتر لیسی به لب های خودش که خیس از بزاق تهیونگ توی بغلش بودن زد و گفت:

-حالا فهمیدی چطور باید خفه بش..-

-خب؟بگو چطور میخوای مثلا خفم کنی ها؟هم میزنیم هم طلبکاری؟؟

با حس کردن دردی توی پاش و شنیدن صدای اون پسر از فکر و تخیلاتش بیرون آمد و با دیدن اینکه اون پسر نیشگونش گرفته نگاه عصبیشو به سمت پسر که داشت نگاهش میکرد، داد.
همونطور که به پسر نگاه میکرد راننده رو مخاطب قرار گرفت و بدون قطع کردن تماس چشمیش با پسر گفت:

-همین الان پیادش میکنی و با ماشین خدمتکار ها سوارش میکنی حق رفتن به خوابگاه رو نداره و مستقیم میریم فرودگاه!

با گفتن این حرفش بلخره نگاهشو از اون چشم‌های وحشی گرفت و با به دست گرفتن آیپد شروع به تایپ کردن کرد.

با پیاده شدن راننده و رفتن به سمت در ون،در رو باز کرد و با گرفتن بازوی پسر بی توجه به تقلا ها و جیغ و داد های پسر اون رو بیرون کشید.
با صدا زدن یکی از بادیگاردها اونو بلند کردن و به سمت ماشینی که پشت دوسه تا از ماشین های بادیگارد ها بود رفتن.

با باز کردن در سمت راست به پسر فهموند که وارد ماشین بشه.پسر با کمی لجبازی لگدی به پای راننده زد و وارد ماشین شد و اروم زیر لب زمزمه کرد:

-من فقط میخواستم برقصم حالا گیر همچین آدم های دوقطبی افتادم خداا

بی توجه به خانوم هایی که داشتن نگاهش میکردن گوشه ای از ون نشست و با دست به سینه کردن دستاش شروع به نگاه کردن به بیرون رو کرد.

.....

اون چه تصوراتی بود؟چرا باید وسط بحث تصور کنه که درحال بوسیدن لبای پسره؟چرا اون واقعا میخواست که پسر ببوسه؟جدی نمیفهمید چه مرگشه شده..از وقتی اون پسر رو دیده کلی چیز رو تجربه کرده درحالی که حتی یه روز کامل هم نمیشه که اون پسر رو دیده.

پارافیلا(کوکویWhere stories live. Discover now