-فلش بک به مهمونی-
Pov jin:
منظور اون مرد چی بود؟یعنی چی که رقاص شخصی؟اتفاقی افتاده؟
--چیه؟توی دستشویی که خیلی خوب بل بل درازی میکردی؟الان داری با تعجب نگاه میکنی؟!
با شنیدن حرف مرد سعی کرد عصبی نشه.. اون مرد کی بود که به خودش جرعت داده بود که با دونسونگش اینجوری حرف بزنه؟
--ببخشید؟میشه بپرسم که شما کی هستید و منظورتون از رقاص چیه؟!!
با دیدن اینکه مرد کنار تهیونگ نشست ابرویی بالا انداخت و به حرکاتش نگاه کرد:
-یعنی ایشون..قراره از این به بعد رقاص من بشه!
این مرتیکه زده به سرش؟!یعنی چی رقاص من؟اون هیچوقت قرار نبود تهیونگ رو بده بهش!
همین که خواست با عصبانیت به مرد به توپه تهیونگ حرفشو قطع کرد:
-منظورت چیه رقاص شخصی؟!!تو کی هستی که میخوای منو رقاص شخصیت کنی؟!
با آمدن یه نفر و تعظیم کردن به اون مرد گفت که ماشینش حاضره تا خواست به اتفاقات توجه کنه صدای پیامک گوشیش بلند شد
با باز کردن پیامکی که براش آمد اخماش تو هم رفت..ناشناس:بالا کنار دوربین سمت چپ رو نگاه کن.
با تردید نگاهی به جایی که اون شخص توی پیامک گفته بود کرد.
با دیدن مرد سیاه پوشی که توی دستش اسلحه ای مستقیم سمت سر تهیونگ نشونه گرفته بود..چشماش گرد شد.با دوباره آمدن پیامکی با دستپاچگی نگاهی به پیام کرد
ناشناس:اگه نمیخوای همین الان مغزش از هم بپاشه فقط بهش بگو با جئون بره!
جین:ب..باشه
با تایید کردن نگاهی به مرد کرد که داشت با نیشخند نگاهش میکرد..کرد اون مجبور بود که قبول کنه..از همون اولش حس خوبی به این برنامه نداشت..خودشو لعنت میکنه که جلوشون رو نگرفت هوف..
باشنیدن حرف های اون دوتا از افکارش در امدو و به بحثشون نگاه کرد:
-باهام بیا.
-هیونگ یه چی به این مرتیکه بگو خیلی رومخ..-
-باهاش برو.
اون سعی کرد..سعی کرد خیلی لحنشو پر از بغض نشون نده سعی کرد جدی باشه سعی کرد سایدی رو نشون بده که هیچوقت تهیونگ اون رو ندیده.
-گفتم باهاش برو و حرف هیونگتو گوش کن!
....
با دیدن اینکه مرد پسرشو حمل کرده و داشت خراج میشد سد اشکاش شکست و گونه هاش از اشکاش خیس شدن.
اون..اون اینکارو کرد..اون اجازه داد که تهیونگ رو ببرن اون..
با فرو رفتن توی آغوش گرم اشنایی اشکاش بیشتر شدن..اون نامجون بود..آغوش که این همه سال آرومش میکرد همیشه و در همه حالت وقتی گریه میکرد یا حالش بد بود نامجون مثل فرشته ها به دادش میرسید
KAMU SEDANG MEMBACA
پارافیلا(کوکوی
Paranormalپسری که خوشحالانه در حال رقص و دلبری روی کاپوت ماشینی.. که صاحبش جئون جونگکوکه.. +میخوای...چیکار کنی؟ _میخوام تورو مال خودم بکنم تا دیگه چشم هیچکدوم از هرزه های بیرون روت نیوفته. +حالا من چه کارم؟ _تو قراره برام برقصی و من از بدنت لذت ببرم _اینکارو...