_بیا بیرون، عوضی.
صدای کوبیده شدن در اومد،سو جی تنها توی نشیمن نشسته بود و جیمین توی اتاقش،صدای پشت در اشنا بود ولی یادش نمیومد کجا شنیده بود._مگه صدات نمیزنم،حرومزاده.
دوباره کوبید،اما انگار فایده نداشت،سوجی زانوهاش رو جمع کرده بود و نقاشی جلوی دستش رو به سمتی پرتاب کرد.
هنوز باورش نمیشد اون پیرمرد خوش اخلاق چند روز پیش مرده،اون ترسیده بود.
اگه پدرش...میمرد،چی؟با دو سمت اتاق پدرش رفت تا از زنده بودنش اطمینان حاصل کنه اما انگار صدای شکستن و ریختن متوقفش کرد.
_این کیه؟
جیمین با اخم های در هم اما چهره ای با نمک گفت،همونطور که گوشیش دستش بود،سمت در رفت تا در رو باز کنه اما با توجه به صداهایی که چند دقیقه پیش شنیده بود،گفت:
_سوجی،نور چشمام،برو تو اتاقت.
سوجی سرش رو تکون داد و با تردید راهشو سمت اتاقش که دقیقا کنار اتاق پدرش و دور از اتاق مهمون جدیدشون،جونگ وو،بود.
جیمین با رسیدن به در،محکم در رو کشید و اما با صدایی که شنید و چهره ای که دید زمان براش متوقف شد.
_بگو جونگ وو بیاد.
جونگین بود اما مست...مست و بی اعصاب انگار دوری از بچه اش براش دردناک بود
جیمین این چند روز جونگین رو فراموش کرده بود،نه زنگی بهش زده بود و نه صحبتی باهم داشتند...انگار غریبه بودند._جونگ وو خوابه.
جیمین با بی حالی جواب داد.دست هاش رو روی شونه ی جونگین گذاشت،فکر میکرد میتونه کنترلش کنه.
اما به دقیقه نکشید که جونگین هولش داد و تنش رو از دست های جیمین جدا کرد و با لرزش چونه اش،بغضش رو نشون داد._بیدارش کن،بگو بابا اومده.
جیمین سرشو به نشونه ی «نه.» تکون داد اما این حرکت به اندازه بود و از ناخوداگاه جیمین بیرون اومده بود.
جونگین خواست وارده خونه بشه که جیمین سد راهش شد.
_تو باید به خودت بیای.
جیمین مدام میخواست جسم سرکش و بی قرار جونگین رو بگیره،نه دلیل اصرار خودش و نه دلیل اصرار جونگین رو میفهمید.
_پسرم حالش خوب نبود،توی چشماشدرد داشت.
با عجز و ناراحتی گفت،جونگین هم توی مراسم تشیع جنازه ی جین شرکت کرده بود و چشمای غمگین و پر درد پسرش رو دیده بود.نه دیگه،نمیتونست اون رو تحمل کنه.
_پسرم رو پس بده.
اینبار دیگه جونگین اعصبانی نبود،با ناچاری و خواهش کنان این رو از جیمین خواست،اما نمیدونست که این باعث میشه جیمین در برابرش قدرتمند بشه و اون رو به عقب هول بده.
YOU ARE READING
◈𝐓𝐡𝐞 𝐩𝐫𝐞𝐭𝐭𝐲 𝐤𝐧𝐢𝐟𝐞◈Yoonmin
Fanfictionچاقـوی زیبا! «ضعیفترینقلمها و کاغذها از قوی ترینذهن ها قدرتمندترن،ولی چاقو...همیشهزیباترین انتخابه.» پارک جیمین مالک انتشاراتی قلم زیبا... برای ادامه زندگیش قراره دست به چه کارهایی بزنه؟ میتونه روح پاک خودش رو نگه داره یا درون منجلاب کهکشان ک...