LAST SHOT

435 90 57
                                    

سوم شخص

برای چند ثانیه بی هیچ حرفی بهش خیره شد اما بعد از اون، این چشم هاش بود که از نفرت پر شد و کمی از خدا فاصله گرفت‌‌....

هوپ:با من بازی نکن

یونگ:کی گفته که این یه بازیه؟؟

هوپ:روش جدیدته نه؟؟
میخوای اینطوری عذابم بدی؟؟

یونگ:قسم میخورم که همچین قصدی ندارم

هوپ:دروغ میگی

داد کشید و یونگی لرزیدن بدنش رو حس کرد

یونگ:من خدام هوسوک، هیچوقت دروغ نمیگم

هوپ:نه تا وقتی که مقابلت من باشم، فرشته طرد شدت....

با درموندگی گفت و یونگی فشرده شدن قلبش رو احساس کرد

یونگ:میدونم در حقت بدی کردم، از روی عصبانیت تصمیمی گرفتم که با گذشت اینهمه سال، هنوزم به خاطرش عذاب وجدان دارم و پشیمونم، اما حالا میخوام جبران کنم؛ میخوام بهت بگم که دوستت دارم....

هوسوک فقط گوش میکرد اما با رسیدن به اون جمله آخر، به شدت یونگی رو کنار زد، جوری که بدن ظریفش به ستون وسط سالن برخورد کرد؛ چیزی که باعث شد خودش توی شوک بره و یونگی ناله ای از درد کنه....

یونگ:قوی تر شدی عشق من

درحالی که بلند میشد گفت و لبخند شیرینی روی لبهاش نشست، قرار نبود به خاطر کار فرشتش گلایه کنه، میدونست که سزاوار چیزی حتی بیشتر از اونه؛ برای همین به زدن لبخندی اکتفا کرد....

هوپ:منو اینجوری صدا نکن، بهم دروغ نگو، توی لعنتی چطوری میتونی این حرفا رو بهم بزنی، مگه یه خدا نیستی، پس چطوری داری دروغ میگی، مگه به تمام انسان هات نگفتی اون موجود پلید لعنت شده منم؛ پس چرا داری دروغ میگی؟؟

یونگ:دروغ نیست هوسوک، دارم حقیقت رو میگم، اصلا مگه چه اشکالی داره که من عاشقت باشم؛ درست مثل تو؟؟

با درموندگی گفت و هوسوک اخم غلیظی کرد

هوپ:من عاشقت نیستم، واسه خودت خیالبافی نکن، آره بودم، ولی خودت کاری کردی بیخیال بشم؛ دیگه هیچ احساسی بهت ندارم....

با جدیت گفت و یونگی رو به روش ایستاد، به دلیل قد کوتاهش؛ باید از پایین بهش نگاه میکرد و نمی دونست چرا حتی این تفاوت قدیشون هم براش شیرین و دوست داشتنی بود؟؟

یونگ:ولی این فرشته ای که با ترس بهم خیره شده بود و ازم می پرسید چه کسی رو دوست دارم، خلاف این حرفت رو ثابت میکرد....

درحالی که دستش رو روی سینه هوسوک گذاشته بود گفت و قبل از اینکه اون بتونه جوابی بهش بده، ادامه داد

DEVIL IN LOVE WITH GODWhere stories live. Discover now