بدن پسر رو به در کوبید و کلید قفل رو چرخوند
تیغ کوچیکی از جیبش بیرون اورد و لباس تهیونگ رو بالا کشید
تهیونگ از اطرافش درک داشت و بدنش میلرزید اما نمیتونست داد بزنه یا تکون بخوره، یه حالت عجیب و اینو خوب میدونست هر چیزی هست ربطی به اون شراب کوفتی داره
جونگکوک نوک انگشتاشو به پوست سفید تهیونگ میکشید
تیغ رو روی پهلوش گذاشت و فشار داد
نفس تهیونگ توی سینش حبس شد، دردو حس میکرد اما نمیتونست داد بزنه خون پهلوشو داغ میکرد و قطره هایی که روی زمین میفتادن رو میدید
چشمای جونگکوک سرخ شده بود قهقهه ای زد و گفت
- گوش کن تهیونگ.. دارم با خدات حرف میزنمتیغ رو مثل یه نقاش حرفه ای روی بدنش به شکل صلیب میکشد
- مسیح.. این سگت مال منهتا نیمه کشید و ادامه داد
- مریم مقدس..از حالا به جای شراب تو کام منو میخورهشکل رو کامل کرد و ادامه داد
- از امروز به جای انجیل و صلیب، تیغ و خون وسیله عبادتشهحرف جِی کِی رو کنار صلیب کشید و ادامه داد
- به جای اسم شما اسم منو فریاد میزنهروی دوتا پاش نشست و به پهلوی غرق در خون پسر پوزخند زد
- قول میدم به جای صدای دعا خوندن صدای جیغ و گریه این کلیسا رو پر کنهزبونشو روی پهلوی پسر کوچک تر کشید و خون هارو پاک کرد. زبون خونیشو توی دهنش مزه مزه کرد و ادامه داد
- آمین.ردهای تیغ رو بوسید، وقتی بلند شد تهیونگ از هوش رفته بود، بدن بی جون پسر رو روی تخت گذاشت
ایستاد و یقه کتش رو مرتب کرد، دکمه باز شده سر آستینش رو بست و به صورت رنگ پریده و موهای مشکی تهیونگ و در اخر به شاهکارش چشم دوخت و با قدم های محکم از اتاق خارج شد
انگشت های خونیش رو توی جیب هاش کرد و روبه جمعیت منتظر با آرامش گفت
- اون خوابیده، مزاحمش نشید.و بعد قدم های ارومش رو سمت در خروجی کلیسا برداشت، احساس سرزندگی میکرد بعد از مدت ها روحش به ارامش رسیده بود و اون بچه.. فاک اون واقعا جهنم بود. از نظر جونگکوک روح سفیدش فقط چند قطره خون کم داشت و اون با سخاوت این زیبایی رو بهش میبخشید
روبه روی در کلیسا خون روی دست هاش رو با دستمال پاک کرد و دستمال رو روی زمین پرت کرد
سرشو کج کرد و پوزخند زد
- خدا..از اون بالا بیا پایین و جلومو بگیرنفس عمیقی کشید و ادامه داد
- البته اگه میتونی..به هرحال شیطان با منه.رز سفیدی رو از توی باغچه چید و به جیب کتش گیر داد،قدم های سر خوش و ازادش رو سمت خونه برداشت
هاله های شیطانی از وجودش سر چشمه میگرفتند.
قهقهه شیطان توی کلیسا تنین انداخته بود.
و توی اتاق کلیسا بدن تهیونگ به طور هیستریکی میلرزید چشماشو باز کرده بود و فقط محتوای خالی معدشو عق میزند
احساس میکرد مویرگ های گلوش پاره شده و به زودی خون جای هیچی رو میگیره
احساسات همزمانی رو تجربه میکرد اما نمیتونست تشخیص بده کدوم احساس شدت بیشتری داره. ترس، درد یا تنفر
نفهمید کی یا چطور اما دوباره از حال رفت
اینبار وقتی بیدار شد دردش کمتر شده بود و یه جورایی موقعیتش رو درک میکرد
روی تخت نشست و از درد نالید
لباسش رو بالا داد و از بین لخته خون های خشکیده روی کمر سفیدش حروف جی و کی رو تشخیص داد یاد قرون وسطی و مهر های بردگی افتاد با این تفاوت که این مهر نجاست بود
هجوم اشک به چشماش و تار شدن دیدش رو احساس میکرد با حرص دستش رو روی صورتش کشید
زخم اونقدر عمیق بود که تا ابد کابوس شباش باشه، اگه به کسی اینو میگفت باز هم پذیرفته میشد؟
لباس خونیش رو عوض کرد. قطعا تهیونگ اهل ریسک نبود و این اتفاق همینجا خاک میشد، یا شاید میخشکید.
با قدم های اروم از اتاق کلیسا خارج شد و بلافاصله به یکی از کشیش ها برخورد کرد که عجیب خوشحال بود
صداشو شنید
- تهیونگ خوب خوابیدی؟لبخند زد. چاره ای نداشت. جواب داد
- خوبم پدرلبخند کشیش عمیق تر شد و با هیجان گفت
- آقای جونگکوک از بهترین فرزند های مسیحه امروز صبح یه مجسمه بزرگ مریم مقدس به کلیسا اهدا کرد، اون مجسمه تو حیاطه.
تهیونگ نگران شد. حتی نمیدونست چرا. ناخداگاهش فکر میکرد توی مجسمه بمب یا مواد مخدر جاسازی شده. بدون جواب دادن به کشیش قدم های گیجش رو سمت حیاط کلیسا برداشت. مجسمه خیلی بزرگ بود، اونقدر که روی گل های مورد علاقش سایه بندازه، مریم مقدس درحالی که دست هاش به منظور دعا روبه آسمون دراز بود اروم نشسته بود، اینبار ترسناک بنظر میرسید.
اینچ به اینچش رو نگاه میکرد و وقتی به قسمت پهلوی مجسمه رسید حروف جی کی رو دید که درست مثل زخمش خراشیده شده بودن، از شک سرجاش خشک شد نفهمید یک ثانیه یک دقیقه یا یک ساعت اما با کشیده شدن دستی روی پهلوش و بلافاصله جای خالیش به خودش اومد و سریع برگشت تا بدونه کی اینکارو کرده
اما با دیدن جونگکوک که با نیشخند عجیبی دور میشد رنگش پرید.ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دوباره سلام
ببخشید پارت جدید انقدر طول کشید
همونطور که گفتم این اولین کارمه پس بابت نقصای پارت قبل هم عذر میخوام
و اینکه این یه فیکشنه تو فیکشن هر چیزی امکان پذیره زیاد با واقعیت ارتباطش ندید
ستاره پایینو پر کنید دلم شاد شه
نظرتونو راجب پارت جدید حتما بگید
آفرو لاوتون داره نظراتتون لبخند رو لبم میاره
همین دیگهه..)
YOU ARE READING
unholy smile
Fantasy- گفتی به خدا اعتقاد نداری! - اشتباه کردم،زودتر از اینا باید لبخندتو میپرستیدم. ــــــــــــــــــــــــــــــــــ - از مریم مقدس کمک بخواه... زود باش فریاد بکش و دعا کن! دعا کن و ببین من چطور از همشون قدرتمند ترم تهیونگ! main couple: kookv genre...