حالش خوب نبود..دلش خونش رو میخواست..
خب با هرکسی اینکارو بکنن همینجوری میشه
قضیه رو به جیمین گفته بود..2 شب دیگه هم قراره طبق اون قرارداد باهم بگذرونن ولی تهیونگ دلش نمیخواست الان باشه
روی هم 5شب از اون دوهفته رفته! 5شب از مهلت پرداخت خسارتِ پروندهموقعی که کوک از شرکت برگرده باهاش حرف میزنه تا اگه راضی بود الان کل خسارت رو بده و چون تهیونگ تا اخر 5شب اونجا باید بمونه خیالش راحت باشه از اون 2شبِ باقی مونده
____________________
بعد از تماس با تهیونگ و کلی حرص خوردن و به فحش کشیدن اون جئون گوشی به دست توی سالن نشسته بود اما فکرش جای دیگه ای بود
به فرستنده اون گلها فکر میکرد..تا الان دوتا گل گرفته بود بدون هیچ نام و نشونیبیشتر گل های عجیب و خاص رو میفرستاد نه عادی
دلش میخواست بدونه کی میفرسته
احتمالا یه آلفا این کارو میکرد و خب سوکجین هم بدش نمیومد ولی خب کدوم آلفا.؟
مشکل همینجا بودغرق در افکارش بود که زنگ خونه به صدا در اومد
بازهم کسی رو پشت در ندید و درو باز کرد..و بازهم با گلی دیگه مواجه شد
گلی بسیار زیبا و قرمز اما حس کرد اسمش رو نمیدونه پس گلدان رو برداشت و به داخل سالن برگشتخوندن کارت رو گذاشت بعد از سرچ کردنِ گل توی گوگل
بعد از سرچ کردنِ گل توی گوگل تونست بفهمه که اسم این گل آماریلیس بلادونای قرمزه..!
گل های عجیبی برای سوکجین میفرسته..
گلدان رو روی پاهاش گذاشت و کارت رو خوند: "گل آماریلیس بلادونای قرمز نماد دوست داشتنه..حسی که من به تو دارم"
اوه..اگه کارت رو اول میخوند نیازی به سرچ کردن نبود
ادامهی نوشته رو خوند: "حتما کنجکاوی که بدونی کی برات گل میفرسته..میتونم هردفعه یه نشونه از خودم بهت بدم تا شاید به شناختن بنده نزدیک شدی..
بدون من یه آلفام و رایحه پرتقال دارم و مست رایحه گاردنیات شدم"به فکر فرو رفت..کدوم آلفایی ممکنه ازش خوشش اومده باشه و رایحش پرتقال باشه؟
الان نمیتونست جوابی به خودش بده پس بیخیال شد و گل رو برداشت تا کنار گل های دیگه قرار بدهگل آماریلیس بلادونای قرمز..
_________________عصر بود که جئون از شرکت برگشت و تهیونگ موقعی که دید هیچ کاری نداره پیشش نشست تا درباره اون 2شب باهاش حرف بزنه
+درباره 2شبِ باقی مونده..
سمتش چرخید:خب.؟
+نمیخوام فردا انجامش بدیم..بزاریم چند روز دیگه..تو مبلغ خسارت رو میتونی الان کامل بدی؟ و چون من تا اخر 5شب اینجام نگرانی برای این موضوع هم قرار نیست داشته باشی_یه بوسه بده تا بهش فکر کنم
با بهت نگاهش کرد: چی؟ از من میخوای چرا؟
_نمیتونم از پارتنرم چیزی بخوام؟
نگاهش کرد: یه چیز دیگه بخواه
قاطع نگاهش کرد: نه! یا میدی یا فردا انجامش میدیم
+لعنت بهتبعد از نگاه کردن اینکه کسی نیست کمی خودش رو جلوتر کشید..اون جئون بی حرکت وایساده بود و با چشمهاش حرکت های تهیونگ رو دنبال میکرد و منتظر بود کیم شروع کنه..لعنت بهش
خودش رو جلوتر کشید و لب های کبودشُ روی لب های داغ جئون کوبید و اروم بوسیدش..بعد از کمی بوسیدن خواست جدا بشه که جئون متوجه شد و با گرفتن شونه هاش اون رو روی کاناپه کوبوند و روش قرار گرفت
وحشیانه میبوسید و حتی اجازه همراهی هم به کیم نمیداد..بعد از اینکه از خوردن لبهاش راضی شد صورتش رو عقب برد
_خیله خب حالا بهش فکر میکنم
+الان ازت جواب میخوام جئون
بعد از کمی فکر کردن لب زد: چرا میخوای چند روز بعد باشه؟ چرا فردا نه؟
جئون روی کیم روی کاناپه خیمه زده بود و هردو درازکش بودن
با کمی خجالت و دزدیدن نگاهش جواب سوالش رو داد: خب درد دارم هنوز
جئون توی ذهنش سپرد که عصر ببرتش توی حموم و کمر و دلش رو ماساژ بده: خیله خب باشه 3 روزه دیگه انجامش میدیم و پیش یه وکیل خیلی خوب میبرمت ولی توی این مدت زمان هرچیزی گفتم باید انجامش بدیچشماش رو تنگ کرد: مثلا؟
شونه ای بالا انداخت: حالا..
آه کلافه ای کشید: خیله خب..
طی یه حرکت ناگهانی جئون داد زد: یوجون ما میخوابیم بیدارمون کنیتهیونگ با چشمهای گرد و لب های غنچه اعتراض کرد: من الان نمیخوام بخوابم..اصن چرا میخوای بخوابی؟
جئون تحمل نکرد و بوسه ای روی لب های غنچهشدش نشوند و لب زد: ولش کن..اون 3شبت از الان شروع میشه پس بخواب
جئون از کنار بغلش کردتهیونگ ناچارا اه کلافه ای کشید و چشمهاش رو بست..پاشُ روی پای تهیونگ انداخت و بعد از دیدن اینکه چشمهاش رو بسته خودش رو به دنیای خواب دعوت کرد.
_________________بعد از اینکه پسر کوچکتر رو به حمام برد و با اب گرم و ماساژ به کمتر شدن دردش کمک کرد ، روبهروی هم نشسته بودن و آلفا پا روی پایی انداخت و خطاب به امگا گفت: امشب خودت شام درست کن
و قبل از اینکه امگا چیزی بگه به پسر بتا نیشخندی زد و پسر بعد از تعظیمی از عمارت خارج شد: برو امگا
با چشمهایی متعجب که کیوتترش میکردن پرسید: چرا من درست کنم؟ چرا گفتی ریوجین بره؟
ناخوانا نگاهش کرد: 3روز تو از امروز شروع شده پس تو باید بری کاری که میگم رو انجام بدیدلش میخواست دستپخت امگارو بچشه
امگا ناچارا از سرجاش بلند شد و فاکی نثارش کرد: خیله خب
آلفا خندید و خبیث نگاهش کرد..نمیدونست فردا چی ازش میخواد..
غذایی که خود امگا درست کرده بود لذیذ بود و امگا از دستپختش مطمئن
__________________خودم از این پارت راضی نبودم اما چون خیلی وقت بود که نزاشته بودم براتون اپ کردم
وون یادتون نره✨
YOU ARE READING
✧ 𝐓𝐡𝐞 𝐚𝐫𝐨𝐦𝐚 𝐨𝐟 𝐜𝐥𝐨𝐯𝐞 ✧
Fanfiction"عطرِ میخک" +چی از جونم میخای؟! _اووممم..شاید اگه یه شب زیرم باشی کمکت کنم فارغ التحصیل بشی..هوم؟! کیم تهیونگ توی پرونده ای که از طرف دانشگاه بهش سپرده بودن شکست میخوره و باید پول زیادی برای شکستش به دانشگاه پرداخت کنه ولی چون وضع مالیش خوب نیست مو...