Part 3

428 116 116
                                    

همون طور که پرستارا بهش رسیدگی می کردن به صورت رنگ پریده‌ش خیره موند، بعد از دو روز بالاخره به هوش اومده بود اما یک کلمه حرفم نزده بود و حتی نگاهیم به سهون ننداخته بود.

سهون می دونست گند زده، می دونست زیاده روی کرده، می دونست جونگین حق داره که نخواد حتی به صورتشم نگاه کنه ولی این رفتارش براش از جهنم بدتر بود.

وقتی پرستارا بعد از رسیدگی بهش از اتاق بیرون رفتن خودشو به تخت جونگین رسوند و رو صندلی کنارش نشست. دستشو رو دست جونگین گذاشت، هیچ ری اکشنی از سمتش نگرفت و این بهش جرات داد که حرف بزنه.

"جاییت درد می کنه؟"

حتی خودشم می دونست سوال مسخره ای پرسیده ولی نمی دونست حرف زدنو باید از کجا شروع کنه. هم پشیمون بود و هم به خودش حق می داد.

اون هیچ وقت بعد از آسیب زدن به کسی احساس پشیمونی نداشت چون به این مسئله عادت کرده بود، ولی کسی که الان رو به روش رو تخت افتاده بود براش با کل دنیا فرق داشت.

"حرف بزن، دلم واسه شنیدن صدات تنگ شده جونگ."

هیچ تغییری تو صورت جونگین به وجود نیومد و همچنان به هر جایی خیره می شد به جز صورت سهون و این باعث می شد سهون کلافه بشه.

"می خوای التماس کردنمو بشنوی عزیز من؟ می دونی که واسم سخته."

دستشو دو طرف صورت جونگین گذاشت و دقیقا مقابل صورت خودش نگهش داشت تا مجبورش کنه که بهش نگاه کنه ولی جونگین بازم نگاهش به سمت دیگه بود.

"به چشمام نگاه کن، نگاهتو ازم نگیر می خوای منو بکشی؟"

حرفاش هیچ تاثیری رو جونگین نداشت، حتی التماس صداشم نمی تونست نظر جونگینو عوض کنه تا توجهشو به اون بده.

صورت جونگینو رها کرد اما ازش فاصله نگرفت با وجود این که هر دوپای جونگین آسیب دیده بود اما انگار بازم می ترسید که این‌ پسر از دستش فرار کنه.

"بیا توافق کنیم باشه؟ من تو رو به خاطر مخفی کاریت می بخشم توام منو به خاطر اتفاقی که افتاد ببخش، این جوری مساوی می شیم نه؟"

غرورش حتی این جا هم رهاش نمی کرد، نمی‌ تونست مستقیم ازش معذرت خواهی کنه و همش دنبال بهوونه بود تا تقصیر خودشو کم کنه.

از این که جونگین ازش متنفر شده باشه وحشت داشت و به همه چیز چنگ می زد تا این فکرو از ذهن خودش دور کنه و به خودش ثابت کنه که حس جونگین نسبت بهش عوض نشده.

Not You (SeKai) <completed>Where stories live. Discover now