part 10

600 89 39
                                    


به پسری که داشت وسایل آتیش رو چک میکرد نگاه میکنم.  موهای حالت دار قهوه ای و پوست شکلاتی داشت. به راحتی با نگاه کردن به چهره ش میتونستم بگم از خارج اومده و مثل خیلی افراد دیگه تو دانشگاه بورسیه شده.

~ آره جیمین، بزار یه نگاه به کیفم بندازم

آتیشو درست میکنه و چند چوب بزرگو نزدیک آتیش میزاره تا بعدا  بندازتشون تو آتیش.  کمرشو صاف می‌کنه و دستشو تمیز می‌کنه، به سمت کولش میره و بعد یکم گشتن یک ساندویچ کامل به سمت جیمین پرت میکنه

~ بیا پسر

* مرسی مرد

بعد از این که ساندویچ رو تو هوا میگیره به طرفم میچرخه و با چشماش به ساندویچ تو دستش اشاره میکنه

* بیا بخور که الان میمیری

+مرسی مامان

جیمین تا این حرفو شنید اخم کرد  به کتفم ضربه‌‌ی محکمی زد

+ اخ نزن

* حقته بچه پرو

خنده ای میکنم و یکم رو تکفم رو تکون میدم
جیمین جوری تمام حرکاتمو با چشم هاش دنبال می‌کنه که مطمئنم فقط منتظره ببینه من  ساندویچ رو تا آخر میخورم یا نه

پلاستیک روی ساندویچ رو کنار میزنم و  آروم شروع به خوردن میکنم. خوشمزس ؛ جورج دست هاشو که باز بخاطر آتیش ذغالی شده  رو به هم میزنه و در حالی که تمیزشون می‌کنه به سمت ما میاد و کنارمون میشینه

~ دست پخت هم اتاقیمه، خواستی بازم هست

لحجشو دوست دارم با این که به سختی کره ای حرف میزنه اما از طرز صحبت کردنش دوستداشتنیه و معلومه که زبان مادریش انگلیسی بوده. تعظیم کوتاهی میکنم

+مرسی جورج از طرف من از هم اتاقیت  تشکر کن

~ قابلی نداره مرد. اون عاشق آشپزی کردنه. منم دستپختش رو دوست دارم غذاهای خوبی میپزه

لبخندی در جواب حرفش میزنم و زیر چشمی هواسمو میدم به جیمین که  همچنان داره منو نگاه میکنه. مطمئنم اگه ساندویچ رو تا تهش نخورم جیمین منو تبدیل به یه سوسیس میکنه و به سیخ میکشتم. اون زیادی رو خواب و غذام حساسه.

 هیچکدوممون حرفی نمزنیم و جورج بی صدا کنارمون نشسته و خیره به سرخی و نارنجی شعله هایی که در آغوش هم می‌رقصیدن به فکر فرو رفته .

یکی از بچه ها از کمی دور تر بلند جورج رو صداش زد تا بره پیشش و کمکش کنه. اونم پر انرژی، قبل از این که پیشش بره مشتی به کتفم زد و بلند شد.
لعنتی ها چرا همه به کتفم میزننن اخه......

دوباره کنار جیمین رو تنه درخت لم میدم و سرمو روی شونش میزارم. به بچه ها نگاه میکنم که هر کدوم مشغول انجام یه کاری هستند، البته به غیر از منو جیمین و یکی از دخترا که کمی اون طرف تر نشسته بود..

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Sep 27, 2023 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

my wolf boyfriend Where stories live. Discover now