𝑃𝑎𝑟𝑡6

78 15 3
                                    

هیونجین سری تکون داد و دوباره بی منطق پرسید

" چرا پشیمونی ؟! "

فلیکس اینبار با اخم نگاهش کرد  و بلند شد برگه هارو روی میز گذاشت

" تموم شد الانم ساعت یازده و نیمه اگه مشکلی نیست من برم "

" مشکله و جایی نمیری "

هیونجین برگه هارو گرفت با دقت نگاه کرد

فلیکس پوفی کشید و دست به سینه‌ کنار اون ایستاد و ابروهاش رو بهم گره زد و لباش‌ غنچه شد
.
هیونجین با لبخند راضی از کارش‌ مشغول امضا زدن زیر مهر ها بود که صدای در اومد

" بیا تو "

رئیس یه باند تو انگلستان بود دشمن خونی هیونجین و قاتل پدرش همزمان با اون مرد بور و هیکلی افرادش هم وارد اتاق شدن سر تا پا مسلح بودن و همه هیونجین رو هدف گرفته بودن .

هیونجین اخمی کرد و قبل  از اینکه سر جاش بلند شه دکمه مخصوص وقت های ضروری زیر میزش رو فشار داد و انگلیسی گفت

" اینجا چه غلطی میکنی فاکینگ جکسون اون همه بلایی که سرت آوردم برات بس نبود اومدی شخصا بکشمت ؟! "

جکسون نگاهی به اتاق انداخت و سیگار مارکش‌ رو از جیبش بیرون کشید و روی مبل نشست بعد از روشن کردن سیگارش با پوزحند گفت :

"  عقب بکش و بندر های ژاپن رو ترک کن وگرنه برات گرون تموم میشه این یک  پیشنهاده"

هیونجین خندید و رو به روی مرد نسبتا درشت نشست و ادامه داد
" یک درصد فکر پیشنهادت رو قبول کنم و درغیرمثلا میخای چه غلطی بکنی ؟! به جغله هات بگی قلقلکم بدن ؟"

گفت و خنده بلندی کرد

جکسون هم متقابلا به حرف ادامه داد

" من می.. "

صدای ترسناکی شنیدن و همگی ساکت شدن...

بله بازم صدای شکم فلیکس بود کسی به اون بیچاره غذا نمی‌داد

فقد براش زورگویی‌ میکردن

تمام افراد داخل اون اتاق اسلحه هاشون رو روی فلیکس نشونه گرفتن و فلیکس بدتر از همیشه به خودش رید عقب عقب رفت و دستش رو روی شکمش گذاشت و با کمال پرویی گفت

" وو..واقعا ... معذرت..میخوام ...صدای شکمم بود "

از استرس لب پایینش‌ رو گاز گرفت و عرق های سرد روی بدنش رو تحمل می‌کرد .
هیونجین هم برای جمع کردن این سوتی بزرگ گفت

" اون جزو خدمه هاست به کسی هم آزاری نمیرسونه به نفعتونه اسلحتونو بیارین پایین"

به فلیکس که از ترس پلک نمیزد نگاه کرد و گفت

" میتونی بری بیرون برو پیش آقای وای و منتظرم بمون "

فلیکس با ترس قدم برداشت و دوید و از اتاق بیرون رفت نفس عمیقی کشید و با سرعت سمت اتاق آقای وای دویید درحال دوییدن چان رو دید که با افراد زیادی تو راه اتاق هیونجینن‌ پس عقب کشید تا جلوی راهشون‌ نباشه چان سمت فلیکس اومد و پرسید :

Bạn đã đọc hết các phần đã được đăng tải.

⏰ Cập nhật Lần cuối: Aug 30, 2023 ⏰

Thêm truyện này vào Thư viện của bạn để nhận thông báo chương mới!

Good boyNơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ