جیمین عمارت ترک کرده بود و تهیونگ عمیق در فکر بود
بزور به خودش تحمیل میکرد که کوک رو دوست نداره.
+ اون یک روانیه و مافیاست، من میخوام بدون اون یک زندگی آروم داشته باشم. اما چرا وقتی موقع زایمانم گریش رو دیدم قلبم درد گرفت؟
در طی این ۵ سال تهیونگ عاشق جونگکوک شده بود.
اما نمیخواست این رو بفهمه.
نمیخواست بفهمه کوک برای خودش آدم خیلی خوبیه، درسته گاهی اوقات خطرناک میشه ولی قلب تهیونگ بازم دوستش داره.
ولی اون ازدواج اجباری باعث شد تهیونگ نخواد به حرف قلبش گوش کنه.
درسته! کوک خیلی برای خوشحالیش تلاش میکنه.
اون از بعد ازدواج برای تهیونگ سنگ تموم گذاشت، اما تهیونگ...________________________________
دوماه میگذشت و تهیونگ فرزند سومش رو به دنیا آورده بود.
جئون جونگیون یا همون یون.
تهگوک خیلی به خاطر دیدن برادرش ذوق داشت و خوشحال بود.
شب شده بود.
تهیونگ غذا دادن به نوزادش رو تموم کرد و برای تعویض لباساش به حموم رفت.
یون شیر بالا آورده بود و لباس تهیونگ رو خراب کرده بود.
کوک از اتاق کارش خارج شد و وارد اتاق شد.
با ورودش با جونگیونی روبرو شد که دست ها و پاهای چاقش رو روی هوا تکون میداد.جونگکوک با لبخند سراغ نوزاد تازه متولد شدش رفت و بغلش کرد.
_ پسر کوچولوی من، امروز روزت چطور بود؟
صورتش رو بوسید و ادامه داد.
_ من که دلم برات تنگ شده بود.
کوک بدون توقف با یون صحبت میکرد و متوجه نشد که تهیونگ با چشمای قلبی به اون دوتا نگاه میکرد.
از بعد به دنیا اومدن یون ، کوک دیگه به تهیونگ دست نزده بود.
حتی دیگه گونش هم نمیبوسید و این خب یکم... یک کوچولو تهیونگ رو اذیت میکرد.
اون احساس میکرد کوک ازش غافل شده.
کوک، یون رو بوسید ورداخل گهواره قرار داد.
_ خوب بخوابی کوچولوی من.
بالاخره متوجه تهیونگ شد و به سمتش برگشت.
_ اوه، تو اونجا بودی، ببین خوابید.
لبخند زد و هیچی برعکس همیشه از تهیونگ نپرسید.
چه اتفاقی برای کوک افتاده بود؟_ بریم! همه سر میز منتظرن.
تهیونگ سر تکون داد و بعد از اینکه بچه ها رو به لین سپرد تا غذاشون رو آماده کنه به سمت میز رفت.
![](https://img.wattpad.com/cover/351870412-288-k196146.jpg)
YOU ARE READING
𝘠𝘰𝘶 𝘢𝘳𝘦 𝘮𝘪𝘯𝘦
Fanfiction[ کامل شده] همه چی از جایی شروع میشه که کوک عاشق تهیونگ، یک پسر ساده از دگو میشه. مولتی شات. 𝘕𝘢𝘮𝘦 : 𝘠𝘰𝘶 𝘢𝘳𝘦 𝘮𝘪𝘯𝘦 𝘎𝘦𝘯𝘦𝘳: 𝘮𝘱𝘳𝘦𝘨 - 𝘳𝘰𝘮𝘢𝘯𝘤𝘦 - 𝘈𝘯𝘨𝘦𝘴𝘵 -smut 𝘊𝘰𝘶𝘱𝘭𝘦: 𝘒𝘰𝘰𝘬𝘷 𝘞𝘳𝘪𝘵𝘦𝘳 : 𝘕𝘢𝘳𝘨𝘦𝘴 𝘊...