وضعیت تهیونگ وحشتناک بود.
کوک بهش گفته بود که خانوادشون رو ترک کنه؟!
یعنی... یعنی کوک اونو فقط برا بدنش میخواست؟ نه این غیر منطقیه.
یا شاید برای بچه ها...دیگه نمیتونست تحمل کنه.
بلند شد و خودش رو به بیرون از عمارت رسوند.
شاید از این وضعیت خلاص میشد.اون فقط به آرامش نیاز داشت... چیز زیادی که نمیخواست.
اوطرف کوک عذاب وجدان گرفته بود.
خیلی با تهیونگ بد حرف زده بود، ولی خب اون تمام اینکار ها رو برای عشقشون انجام میداد.
اما حالا داشت به همون عشق آسیب میزد.بچه هارو به دست هیونگهاش سپرد و سراغ تهیونگ رفت تا ازش معذرت بخواد.
در زد تا اجازه بگیره اما صدایی نیومد.
چند بار دیگه هم این عمل تکرار کرد اما دریغ از یک صدا.
اخم کرد و وارد اتاق شد.
اما...
اما خب تهیونگی اونجا نبود.
کوک مطمئن بود که تهیونگ جایی نرفته و مستقیم اومده تو اتاقشون.
سریع به پایین رفت و بقیه رو صدا زد.
یونگی به سرعت اومد و وقتی حال آشفته کوک رو دید متعجب شد.
- چیشده کوک؟
_ نیستش هیونگ... تو اتاق نیستش... جایی دیگهای نبود بره.
جیمین خودش رو به کوک رسوند و گفت:
- یکی از نگهبانا گفت اونو در حال فرار دیده.
کوک ترسیده بود.
امکان نداشت!
یعنی تهیونگ حرفاش رو جدی گرفته بود و اون رو ترک کرده بود؟_ سریع بگین... به کل بادیگارد ها و نگهبانا تا اطراف رو بگردن... اون نمیتونه زیاد دور شده باشه.
جین دست به کار شد و بچه ها رو به طبقه بالا منتقل کرد.
نامجون هراسان فریاد زد:
- کوک! تهیونگ رو گرفتن.
کوک و بقیه شوکه برگشتن به سمت نامجون.
_ من... منظورت چیه؟
- رابرت... اون تهیونگ رو گرفته... اونا بالای خونن.
کوک شکه شده بود.
رابرت!
دوست و سر نگهبانش؟!
_ یونگی و نامجون باهام بیاین.
رو کرد سمت جین و جیمین و ادامه داد:
_ لطفا پیش بچه ها بمونید.
جین با بغض حرفش رو نجوا کرد:
- لطفا تهیونگمون رو نجات بده!
YOU ARE READING
𝘠𝘰𝘶 𝘢𝘳𝘦 𝘮𝘪𝘯𝘦
Fanfiction[ کامل شده] همه چی از جایی شروع میشه که کوک عاشق تهیونگ، یک پسر ساده از دگو میشه. مولتی شات. 𝘕𝘢𝘮𝘦 : 𝘠𝘰𝘶 𝘢𝘳𝘦 𝘮𝘪𝘯𝘦 𝘎𝘦𝘯𝘦𝘳: 𝘮𝘱𝘳𝘦𝘨 - 𝘳𝘰𝘮𝘢𝘯𝘤𝘦 - 𝘈𝘯𝘨𝘦𝘴𝘵 -smut 𝘊𝘰𝘶𝘱𝘭𝘦: 𝘒𝘰𝘰𝘬𝘷 𝘞𝘳𝘪𝘵𝘦𝘳 : 𝘕𝘢𝘳𝘨𝘦𝘴 𝘊...