جونگکوک به خوبی میدونست نمیتونه در برابر تهیونگی که تا این حد سرخورده شده، بیشتر از این مقاومت کنهاما تا حالا جایی به جز اتاق مستر تهیونگ سکس نداشتن و این محیط کوچیک درحالی که میتونست به راحتی صدای نفس های جیمین رو بشنوه که توی دو قدمیشون خوابیده، بی نهایت نگرانش میکرد و باعث میشد تا مضطرب بشه
تهیونگ: کاری نمیکنم که به پا و دستت فشار بیاد!
تهیونگ با حالت خاصی گونه جونگکوک رو با پشت دستش نوازش کرد و سپس با نگاه ملتمسش گفت:
تهیونگ: من بهت نیاز دارم عزیزم
میتونست عجز رو توی نگاه همسرش ببینه اما زبونش به موافقت نمیچرخید چون عقل و دلش این کار رو تایید نمیکرد
جونگکوک با درموندگی یقه ی تهیونگ رو به دست گرفته و سپش با اضطراب نالید
جونگکوک: تهیونگ...؟
تهیونگ سرش رو به سمت گردن جونگکوک خم کرد و بوسه های ریزی رو از گردنش تا نزدیک ترقوه اش کاشت که باعث شد تا ناله ی ریزی از دهان کوک بدون هیچ کنترلی خارج بشه
تهیونگ: برای یه بارم که شده، بذار من برنده باشم
گاز آرومی از گردنش گرفت و سپس بوسه ای روی همون نقطه کاشت
تهیونگ: فقط همین یه بار حرف، حرف من باشه
دستاش رو به زیر پیراهن همسرش سر داد تا باقی مونده ی مقاومتش رو هم بشکنه
تهیونگ: مگه نمیبینی چقدر درمونده شدم؟! تو دیگه منو پس نزن...
با آروم گرفتن بدن جونگکوکی که خودش رو توی آغوش همسرش رها کرده، با احتیاط بدنشو روی زمین خوابوند و سپس روی اون تن بدون اینکه فشاری بهش بیاره خوابید
تهیونگ: خودت لباساتو در میاری یا مثل همیشه اجازه میدی تا من اینکارو بکنم؟!
همین رفتارای بی نظیر و ملاحظهگر تهیونگ بود که جونگکوک رو از ابتدا شیفتش کرد
جونگکوک نگاه نگرانی به جیمین انداخت و اما تهیونگی که کاملا متوجه اضطرابش بود،سر کوک رو دوباره به سمت خودش برگردوند
تهیونگ: به من نگاه کن! ازت میخوام که توی این لحظه خاص، فقط به من توجه کنی
جونگکوک برای نشون دادن میزان موافقتش، سرش رو به نشونه مثبت تکون داد و دستی به سمت پیراهن تهیونگ برد تا دکمه هاش رو باز کنه
پس از خلاص شدن از شر پیراهنش، دوباره به سمت جونگکوک خم شد و بوسه ی آرومی روی گونه اش گذاشت
جونگکوک: تو برام در بیار
تهیونگ نیشخندی به موجود دوست داشتنی زیرش زد و سپس دستش رو به سمت باکسر جونگکوک سر داد
YOU ARE READING
Bamzi / بــامــزی
Fanfictionاگه عاشق تصور کردن ویکــوک در نقش پــدر هستی، اصلا بامــزی رو از دست نده فیکشــن: بــامــزی BAMZI کاپــل: ویـکـوکــ VKOOK ژانـر: رمنــس❤️، فلــاف، اسمــات،درام نویسنـده: مهتــا ═════════════════════════ کی فکرش رو میکرد که تنها وارث شرکت بین الملل...