Part eleven | پارت یازده

235 62 145
                                    

آهی از روی تسلیم شدن کشید.
_ میخواستم بدونم سکس... با یه پسر چه حسی داره.
سکوت کردم.
_ من دگر جنس‌گرام سوکجین.

ناخودآگاه گفتم :
_ نه نیستی.

_ چرا هستم.

_ نه نیستی. تو باهام خوابیدی. تو بلد بودی که چطوری با یه پسر بخوابی سوبین.

پشت سرهم حرفامو تکرار می‌کردم و تن صدام بالا رفته بود. نمی‌تونستم درکش کنم.

_ فکر می‌کردم... نه در واقع مطمئن بودم که اگه می‌تونستم عاشق یه پسر بشم اون تو بودی سوکجین. تو همه چیز من بودی. دوست صمیمی‌ام. کسی که همیشه و در همه حال پیشش می‌رفتم. می‌دونستم که تو عاشقمی و فکر می‌کردم اگه فقط... لمست کنم، عاشقت میشم.

_ ولی نشدی‌.

زمزمه کرد :
_ نه.

لب زدم :
_ پس شکست خورد. تجربه‌ات رو میگم.
با خودم گفتم :
_ خوابیدن با من برای تو یه تجربه بود.

_ نه، خدایا، نه سوکجین. یه تجربه نبود. من هیچوقت نمی‌تونم همچین کاری باهات بکنم. من...

_ و تو رفتی.
صدام به طرز مرگباری بی احساس به نظر می‌رسید.

_ تو من رو توی اون تخت عجیب غریب ترک کردی. با آدمایی که نمی‌شناختم و وقتی به خونه رسیده بودم رفته بودی. میدونی وقتی روی اون تخت خوابیده بودم برای یه لحظه فکر کردم رفتی برام قهوه یا یه همچین چیزی بخری؟ فکر می‌کردم همه چیز قراره عالی بشه.

_ سوکجین، من...

_ نگو. هیچی نگو. تقصیر خودمه. احمقانه فکر‌ می‌کردم بعد از خوابیدن با چندتا دختر اگه با من بخوابی ممکنه برات متفاوت باشم و بهم حسی پیدا کنی.

_ ولی...

_ فکر کنم دیگه باید قطع کنم.

تموم بدنم با قطع شدن تماس لخت شد.

موبایل از بین انگشتای بی‌حسم لیز خورد و با صدای بلندی روی زمین افتاد. گیج و ویج روی مبل نشستم. قفسه سینه، گوش‌ها، شکم و حتی دست‌هام وزوز می‌کردند.

صدای شکستن چیزی از دور به گوشم رسید... یا شاید از داخل بدنم بلند شده بود. من عاشقش بودم ولی اون فقط برای یه تجربه کوفتی باهام خوابیده بود. فقط برای اینکه بدونه سکس با یه پسر چه حسی داره. با تکرار شدن این جمله روی پاهام پریدم ولی نمی‌تونستم یه جا بایستم. مدام پا‌به‌پا می‌شدم، انگار که داشتم خودمو برای دویدن آماده می‌کردم. باید ‌می‌رفتم. مهم نبود به کجا، باید می‌رفتم. در عرض یه ثانیه خودمو به اتاقم رسوندم و لباس‌هامو تنم کردم. روی شورتکم شلوار گرم‌کن پوشیدم. روی تیشرت نازکم یه سوئیشرت سفید و بعد کت پشمی بنفش رنگ و کلاه و دو جفت جوراب زیر بوت‌هام پوشیدم و از در بیرون زدم.

One_sided | یک طرفهDonde viven las historias. Descúbrelo ahora