_ فکر میکنی اون میتونه واست شق کنه سوکجین؟
نفس داغش روی پیشونیم نشست و به ستون فقراتم لرزه انداخت.
روی گردنش زمزمه کردم :
_ نه. نه برای من.
آب دهنشو قورت داد و سیب آدمش زیر لبهام بالا و پایین شد._ آره؟ اگه واسش بمالی چی؟ طولانی و نرم.
انگشتهامو از دور سوئیشرتش باز کرد و روی آلتش گذاشت. از روی شلوار اسلشی که پوشیده بود عضو سفت و دردناکش رو ماساژ دادم._ میدونی باید چطوری این کارو کنی؟ میدونی چطوری باید بمالیش تا واسه کردنت سفت و دردناک بشه؟
قفسه لرزون سینهش به سینهام کوبیده شد و بدنم حرکتش رو تقلید کرد و به خودش لرزید. به سختی نفسی گرفتم.
_ ن...نه. من... من هیچوقت این کارو نکردم.
سرمو تکون دادم و بینیمو روی گردنش کشیدم.تهیونگ خودشو عقب کشید و من عضوشو فشار دادم تا جلوشو بگیرم.
دندوناشو روی هم فشار داد و نگاه ترسناک و شهوتناکی بهم انداخت. حالا ترسیده بودم و میلرزیدم و منتظر حرکت بعدیش پلک میزدم.
بدون اینکه چیزی بگه دکمههای کتم رو با خشونت باز کرد و هوای سرد مشتی به قفسه سینهام کوبید.
هیعی کردم و نفسمو از دست دادم.همونطور که دندونام بهم میخورد، گفتم :
_ ته... تهیونگ، هوا... هوا سرده.
وقتی دستش رو از کمر شلوارم رد کرد و عضوم رو از روی لباس زیر به چنگ گرفت، نالیدم :
_ لطفا، خیلی سردمه.پارچه رو جلو کشید و بدنم رو به تن داغش نزدیک کرد :
_ دارم یادت میارم._ چی رو؟
_ حرفی که درباره رهگذر بودنت زده بودم.
صحنهای به سرعت از ذهنم گذشت. حرفهایی که چند هفته پیش پشت بار آلکمی به هم زده بودیم رو به یاد آوردم.
همیشه اتفاقهای بد سر رهگذرها میوفته.
_ معذرت میخوام. ترسیده بودم. فکر کردم تو هم ترکم کردی. مث...
_ میدونم مثل سوبین.
پیشونیشو روی پیشونیم گذاشت.
_ و یه چیز دیگه هم میخوام به یادت بیارم، که من سوبین نیستم._ اوه خدایا، بسه دیگه. لطفا.
لبخندی روی لبهاش نشست، لبخندی که به اندازه همین زمستون سرد بود. عضوم رو رها کرد، با اینکه خودم ازش خواسته بودم ناامید شدم. ولی بعد انگشتاشو زیر کمر شلوارم انداخت و پایین کشید رونهای برهنه و آسیبپذیرمو وسط سرما رها کرد.
دوباره نفسم از سرما بند اومد.کمر شلوارم رو بالای زانوهام مرتب کرد و گفت :
_ سوبین این کارو نمیکرد، مگه نه؟ اگه ازش میخواستی بس کنه، رهات میکرد، ولی من کیام سوکجین؟ اسمم چیه؟
![](https://img.wattpad.com/cover/343688846-288-k712411.jpg)
VOCÊ ESTÁ LENDO
One_sided | یک طرفه
Romance📌𝐓𝐫𝐚𝐧𝐬𝐥𝐚𝐭𝐢𝐧𝐠...📌 Summary | خلاصه کیم سوکجین پسر هجده سالهایه که تموم عمرش عاشق برادر ناتنیاش بوده. با این حال سوبین نمیخواستش، دوستش نداشت و بعد از سواستفاده ازش ترکش کرد. سوکجین برای فرار از احساساتی که خوره روح و ذهنش بود به شهر دی...